ز بسکه از دل مردم همی برآید دود
سیه شده است رخ مه بر آسمان کبود
ازین وزیر که شاه اختیار کرده نهاد
اساس سلطنتش از فراز رو بفرود
صلاح و تقوی بستند بار ازین سامان
امان و راحت کردند ازین جهان بدرود
سلاح لشکریان گشته آه آتشبار
متاع کشوریان گشته اشک خون آلود
سپرده توسن دولت بدست قحبه عنان
نهاده دست قضا بر سر محننث خود
ز شیخ شیراز این نکته دارم اندر یاد
که بهر عبرت مردان روزگار سرود
درون رخت کژاکند پهلوان باید
ببال و کتف محننث سلیح حرب چسود
کجا شدند سواران چابک از میدان
که پیر زالی بر خر نشست و گوی ربود
دگر بسفره ی ملت نه آب مانده نه نان
دگر بجامه ی دولت نه تار مانده نه پود
ازین سپس دل ملت گرسنه خواهد زیست
ازین سبب تن دولت برهنه خواهد بود
سرای دهقان کوبید و قصر و ایوان ساخت
ز ابلهی بن دیوار کند و بام اندود
ایا مخرب بنیان سلطنت که به دهر
نباشد از تو دلی خرم و تنی خشنود
از آنزمان که بریدی تو پای بند و شکال
شدی بکاخ ز اصطبل و خاطرت آسود
بغیر طالع ایرانیان که راحت خفت
بغیر چشم بصیرت کدام دیده غنود
بروی خلق در رزق بستی اما هیچ
رخ تو باب سعادت بروی کس نگشود
ز بندگان به ربودی هر آنچه ایزد داد
ز مردمان ستدی هر چه پادشه بخشود
کس از تو خیر نجوید که واضح است بخلق
درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود
ولی برای خدا خود تو راستی برگوی
کز این تجارت کاسد چه برد خواهی سود
حکایت تو بدان مرد بی خرد ماند
که ریش خویش همی کند و بر سبال افزود
تو رود نیل درافکن بجو که مردم راست
بروی نیلی از دیده صد هزاران رود
تو طرح صرح درافکن که انتقام خدا
نصیب پشه کند مغز کله نمرود
ازین شراره که افروختی بخرمن خلق
بسی نمانده که از خانه أت برآید دود
خدای دادگرار چند دیر گیرستی
سزای مردم بیدادگر ببخشد زود
ز بسکه سفله و دون فطرت و دنی طبعی
مرا روا نبود با تو ساز گفت و شنود
ولی ببار همایون شه برم دو سه بیت
از آن قصیده که منجیک چنگ زن فرمود
بسا طبیب که درمان نیافت درد فزود
وزیر باید ملک هزار ساله چه سود
وزیر نو ستدی کو ز رای بی معنی
بگوش ملک تو اندر فکند کری زود
چو ملک کر شود و نشنود ندای ملک
دو چیز باید دینار سرخ و تیغ کبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر انتقادی به وضعیت حکومت و فساد در جامعه است. شاعر نگران است که دود ناامیدی و نارضایتی مردم به آسمان رفته و به عواقب منفی برای سلطنت منجر خواهد شد. او به وزیر حکومت و نقش منفی او اشاره کرده و تأکید میکند که فساد و قحطی در کشور حاکم شده است. شاعر به یأس مردم نسبت به دولت و فقدان نعمتهای زندگیاشاره میکند و به نیاز به یک حاکم عادل و آگاه برای رفع مشکلات مردم تأکید میکند. در پایان، او میگوید که نتایج نادرستی که وزیران بدون دانش و تجربه ایجاد کردهاند، مایهی نگرانی و خشم مردم خواهد شد.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه دل مردم پر از غم و اندوه شده، چهرهی ماه بر آسمان آبی رنگ، تیره و دستخورده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این وزیر که شاه او را انتخاب کرده، پایههای حکومتش را از بالا به زمین میآورد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که افرادی که به صلاح و تقوی روی آوردهاند، از این دنیا به خوبی و راحتی رخت بر بسته و به سوی سرای دیگر حرکت کردهاند. آنان از این دنیای پرمشکل به آرامش و آسایش دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: لشکریان از بس که آه و ناله میکنند، سلاحشان شده است؛ و اشکهای آنها که به رنگ خون درآمده، نشاندهنده تیرهروزهای کشورهاست.
هوش مصنوعی: دولت و موفقیت مانند یک اسب است که در دستان یک فرد نازا قرار دارد و سرنوشت آن را اداره میکند. این فرد با وجود اینکه صاحب این نعمت است، اما نتوانسته است آن را به درستی کنترل کند.
هوش مصنوعی: از شیخ شیراز این نکته را به خاطر دارم که برای عبرت گرفتن مردان زمانه، شعری سروده است.
هوش مصنوعی: در دل هر جنگجویی، نیرویی نهفته است که باید در راستای هدفش، با قدرت و اراده عمل کند. این نیرو همچون عضلات جنگجوست که او را در میدان مبارزه استوار و پایدار نگه میدارد.
هوش مصنوعی: سواران چابک و تندرو کجا رفتند که یک پیرمرد بر روی اسب نشسته و گوی را به دست آورد؟
هوش مصنوعی: در سفرهی مردم نه آب و نانی باقی مانده و در لباس دولت نیز نه رشتهای باقی است و نه تار و پودی.
هوش مصنوعی: از این به بعد، دل مردم که گرسنه هستند، زندگی خواهد کرد و به همین دلیل، وضعیت دولت در شرایط نامناسبی خواهد بود.
هوش مصنوعی: دهقان خانهاش را خراب کرد و به جای آن کاخی با ایوان ساخت، اما از نادانی، دیوارها و سقف را به درستی نساخت و کارش بیمفهوم شد.
هوش مصنوعی: آیا کسی که برای سلطنت مضر است و در زمانه نیست، نمیتواند دل شاد و جسمی راضی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: از زمانی که تو از زنجیر وابستگیها آزاد شدی و به زندگی جدیدی روی آوردی، آرامش خاطرت به دست آمد و نگرانیت پایان یافت.
هوش مصنوعی: بدون ستاره و سرنوشت ایرانیان، کسی نمیتواند به راحتی بخوابد و جز با دیدی بصیر و آگاه، نمیتوان به خواب رفت.
هوش مصنوعی: تو در ارزانی روزی بر روی مردم گشودهای، اما هیچگاه چهرهی تو دروازهای به سوی سعادت برای کسی باز نکرده است.
هوش مصنوعی: تو از بندگان خدا هر چیزی که برای آنان به ارمغان آورده بودی، را گرفتی و هر آنچه که پادشاه به مردم بخشیده بودی، از آنها ستاندی.
هوش مصنوعی: هیچکس از تو خوبی نمیخواهد، چرا که برای همه روشن است که درخت مقل، نه خرما میدهد و نه شفتالو.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، خودت را honest و راستگوئی کن و بگو که از این کار و تجارت ناپسند، چه سودی میخواهی ببری؟
هوش مصنوعی: داستان تو مانند مردی است که نادان شده و به جای اینکه به خود بپردازد، بر مشکلات و مسائل خود میافزاید.
هوش مصنوعی: به جستجوی در رود نیل بپرداز، زیرا در آنجا مردم زیادی دیده میشوند که همچون نیل از چشمانشان جاری شدهاند.
هوش مصنوعی: تو بنای بزرگی را به چالش بکش که خداوند ممکن است از کوچکترین موجودات، یعنی پشه، بر نتایج بزرگترین ظلمها انتقام بگیرد.
هوش مصنوعی: از این آتشی که روشن کردهای، مدت زیادی نمانده که دود آن از خانهات بلند شود و بر همهجا بگستراند.
هوش مصنوعی: خداوندی که عدالت را برقرار میکند، چرا مدتهاست که عدالت را به تأخیر انداختهای؟ آیا نباید به زودی گناهکاران را ببخشد و به آنها عذاب نرساند؟
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو از انسانهایی با خصوصیات پایین و ناپسند هستی، برای من درست نیست که با تو گفتوگو یا همخوانی کنم.
هوش مصنوعی: اما ای تو ای فرخنده و بزرگ، بیا و به من دو یا سه بیت از آن شعر بفرما که منجیک، چنگزن، آن را سروده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از پزشکان وجود دارند که نتوانستند درد خود را درمان کنند و دردشان بیشتر شد. حالا اگر وزیر کشور هزار سال هم حکومت کند، چه فایده دارد؟
هوش مصنوعی: وزیر جدیدی که از نظر بیفایدهاش به شاه مشاوره میدهد، تو را به خطر میاندازد؛ پس باید سریعاً اقدام کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که سلطان (پادشاه) کور شود و ندای خداوند را نشنود، برای او دو چیز ضروری است: یکی پولی مانند دینار سرخ و دیگری شمشیری به رنگ آبی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.