ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد
سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد
اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد
انعکاس و انده و طیب و سپهر و مهر گرد
میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن
جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد
«کژف » قیر و زاک شب شربین همان قطران بود
هست دارو زرده زرچوبه منافق گوش زرد
مشتری برجیس دان مریخ شد رزبادراد
مانک ماه و زهره بیدخت است و هاله شادورد
لمس را میدان پساویدن پژوهش جستجو
تاخ ناف و صید کرد و درشکست او را شکرد
کاردالی طلع و تارونه غلاف طلع دان
بر شیان دارو عصا الراعی است یعنی سرخ مرد
تکمه دان اخگوژنه سنهار باشد زن پسر
گسسه خط مکتوب نامه فرو شوکت دارو برد
بایش ایجاب است و رانش سلب و جاور حال شد
جاوری تبدیل دان پر ماس لمس و پهنه لرد
رمز را پرخیده میدان واپرخیده صریح
همچنین جفت واجفت آمد بمعنی زوج و فرد
دوله برهون و منش طبع و دما باشد مزاج
سرمه دان حد و طرف اصل و تنه بیخ است و نرد
هم نماری دان اشارت هم ضمیر آمد کشاک
هم «درآمدجای » مصدر اسم نام و فعل کرد
نحل زیبود است و رسمو کارتن باشد رجال
با سعادت بختیار و با فتوت راد مرد
رهبر و فرنود و روشنگر همی باشد دلیل
پیچ و تاب و جنگ و مانند و نکو باشد نورد
هست هوتخشان کشاورز و بود ورزاو گاو
مرد روزستار صنعت پیشه و جنگی نبرد
اعتقاد آمد نمشته هم معاذالله ژکس
هست سوگیری حمایت مهر رخشان روزگرد
آنچه از گیسو نگیرد پیچ و خم فر خاک دان
و آنچه از اشجار در پیراستن برند گرد
شیم شیخ و خواجه ایشی بی بی و بانوستی
خلسه فرزنشاد باشد طاعن السن سالخورد
هست مزکت مسجد و شد سنجرستان خانقاه
هم کشت آمد کلیسا هم «تموزی خانه » غرد
پیشوارا مقتدادان مقتدی پی شو،پس ایست
پیره و پوران خلیفه مرغزار آمد جفرد
چار نادر چار عنصر هفت گردون هفت مام
چار آمیزه، طبایع هفت قراء هفت مرد
هم سه پور آمد موالید آخشیان چار ضد
قهری و قسری است شمپوری معاون پایمرد
شد بیوکانی طوی دغدو بیوک آمد عروس
مام زن خشتامن و وردک جهاز اورنگ جرد
چرخه دوراست و تسلسل زنخه و دشمیر ضد
ارمغان و تحفه نور اهان عراضه راهورد
دان پذیر اراهیولی ماهیت او چیزی است
زبده اروند است و میناگون سپهر لاژورد
هم سمیز آمد دعا چشمیده را منظوردان
لای و تاه رخت و خواب مخمل و بیری است پرد
هست پودات و سترسا آنچه بشناسی بحس
هم کسی باشد تعین همتراز و هم نبرد
فوطه را میدان بروفه هم دزک دستارچه
ضلع دنده گفت شانه مازه پشت و رنج و درد
هم کژه باشد لهاة و هست کوشک لوزتین
دژپه و دژپیهه دشپل ناملایم نانورد
صدقه ارزانش مسلم نیز ارزانی بود
بشم و ژاله شبنم و یخچه تگرگ و بر دع سرد
بش بود کشتی که اندر دیم زار آید ببار
کهپرک و غدو جوال کهکشان باشد الرد
«یتو» یعنی «لادبراین » را علیهذا شمر
رشت گچ آگور آجر کلس آهک سنگ برد
رشوه بدگند است و ریما هن بود خبث الحدید
پس خماهن دان حدید و مرد اشکمخواره ژرد
ذرع از تازی گز است از پارسی متر از فرنگ
ساژن از روسی بود وز انگلیسی هست یرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همتی دارد که جز فرق ستاره نسپرد
هیبتش حایل چنان کاندر جهان همت خورد
هر چه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود
گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد
وربه دی مه باد جودش بگذرد بر کوه ودشت
[...]
تا چمن را آسمان با سیب و آبی جفت کرد
بوستان را روزگار از لاله و گل کرد فرد
شاخ چون مینا میان باغ شد چون کهربا
آب چون صندل میان جوی شد چون لاجورد
شب فزود و کاست روز و به نگون و سیب زرد
[...]
اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد
ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی
محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد
هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد
[...]
ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف
نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد
هر کسی را کنیت و نام و لقب در خورد اوست
پس در آوردستشان اندر جهان خواب و خورد
حاسدا مودود شاه ناصرالدین را لقب
[...]
در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت
آن قدر عمری که دارد مردم آزاد مرد؟
کاستینها تر کنند از بهر او از آب گرم
فیالمثل گر بگذرد بر دامنش از باد سرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.