گنجور

 
ابوالحسن فراهانی

خواجه آمد از سفر رفتم به قصد دیدنش

خادمان گفتند نزد خواجه کس را بار نیست

باز گردیدم به سوی کلبه خود منفعل

هیچ محنت بر هنرمندان چنین دشوار نیست

از قضا بعد از دو روزی خواجه را دیدم به خواب

تکیه کرده بر بساط و نزد او دیار نیست

عالم خواب است رفتم پیش و بنشستم برش

گفتمش دارم سوالی از تو پرسش عار نیست

گفت بسم الله گفتم این تکبر از کجاست

بر هنرمندان که قدر مال این مقدار نیست

اندرین بودم که از خوابم یکی بیدار کرد

چشم بگشودم و گلی دیدم که در گلزار نیست

گفتم ای گل از کدامین گلستانی، گفت من

از گلستانی که اندروی صبا را بار نیست

من غلام خواجه ام سوغات او آورده ام

زود تر بستان که نزد خواجه خدمتکار نیست

قصه کوته ارمغان را داد و عقل دوربین

کرد تمثیلی که عاقل را در او انکار نیست

گفت دنیا دارو قاذورات یک جنسند ازآنک

دیدن ایشان به بیداران به جز آزار نیست

بر خلاف این اگر بر خوابشان بیند کسی

چون شود بیدار تعبیرش به جز دینار نیست

دی به من از روی یاری گفت یاری کای فلان

گویمت حرفی اگر بر خاطرت دشوار نیست

گفتم از دشمن گران آید ولی از دوستان

بر تن چون کاه من گر کوه باشد بار نیست

گفت که ایران را کسی باشد در انواع هنر

چو تویی امروز نبود ور بود بسیار نیست

از هنر قطع نظر کردم برای بزم می

همنشینی چون تو زیر گنبد دوار نیست

شاه از خانت گرفت و داد از روی کرم

راه در بزمی که شاهان را در آنجا بار نیست

کاهلی در خدمت خود میکنی نشنیده ای

انکه الّا کفر شاخ کاهلی را بار نست

گفتمش تصدیع را ترک ادب دانسته ام

ورنه هرگز بنده را از خدمت شه عار نیست

شاه خورشید جهانگیر است و من مه در مهی

اجتماع ماه با خورشید جز یک بار نیست

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست

جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست

چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ

رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست

با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر

[...]

مسعود سعد سلمان

رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست

زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست

امیر معزی

هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست

هفت‌گردون در کف پیمان سلطان سنجر است

جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست

کیست در عالم‌ که او سلطان سلطان سنجر است

گرچه‌گیتی روشنی‌گیرد ز نور آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست

دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست

از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت

وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست

رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد

[...]

سوزنی سمرقندی

تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست

از می احسان او گیتی پر از هشیار روست

صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را

اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست

از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه