کُشتی از بس انتظارم آه دوست
بیش از این طاقت ندارم آه دوست
با تو می دانی که چون خو کرده ام
بی تو پس چون طاقت آرم آه دوست
تا تو رفتی از کنارم بود و هست
پر سرشکِ خون کنارم آه دوست
چشمِ بد ناگاه بر هم زد چنین
همچو زلفت روزگارم آه دوست
چون شوی پیوند جان از ما مبُر
آخرت دیرینه یارم آه دوست
بر من از آشفتگی ها عیب نیست
چون کنم بی اختیارم آه دوست
از نزاری زاری ای مانده ست و بس
هم چنین تا چند زارم آه دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.