دلبرم دل ز برم برد و وفایی نکند
درد ما را ز لب خویش دوایی نکند
این همه مهر و وفا کز رخ او در دل ماست
نیست یکدم که به من جور و جفایی نکند
نیست یک شب ز فراق تو که دست دل من
از غمت پیرهنی را به قبایی نکند
چونکه بالاش بدیدم به چمن می گفتم
عجب ار بر سر ما باز بلایی نکند
دل چو در چشم و سر زلف تو آویخت به مهر
عشق گفت عهده به جانم که خطایی نکند
جز سر زلف سیاهت که دلم کرد وطن
دلبرا خاطر من میل به جایی نکند
چه کنم خانه ی خود کرده سیاه این دل من
او هوس جز سر کوی تو هوایی نکند
در زمانی که دل من به در راز شود
جز امید شب وصل تو دعایی نکند
خاطر خسته ی مجروح من از ملک جهان
خوشتر از دیدن دیدار تو رایی نکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.