همی خواهم که آیی در برم شاد
که تا باشم زمانی از تو دلشاد
اگر کامم ز لعلت برنیاید
کنم پیش جهانبان از تو فریاد
که دل بربود از ما چشم مستش
بدادم عاقبت چون زلف بر باد
ز یاد او دمی خالی نشد جان
نکرد آن بی وفا یکدم مرا یاد
برای روز وصلت مادر دهر
به یمن طالع عشقت مرا زاد
طبیب من ببالینم نیامد
به یک شربت نکرد او خاطرم شاد
نشستم بر سر کویش بسی سال
که یک روزش نظر بر من نیفتاد
چرا آخر چنین نامهربانی
وفا و مهر از عالم برافتاد
دلم بربود و آنگه قصد جان کرد
جهان و جان فدای جان او باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر آرزو میکند که محبوبش به او بیاید و او را شاد کند. او از عشقی ناامید سخن میگوید که دلش را گرفته و هیچ نشانهای از وفا در آن نمیبیند. شاعر از درد و رنج خود به خاطر دوری محبوبش میگوید و احساس ناامیدی و بیوفایی را توصیف میکند. او هنوز هم به یاد محبوبش است و آرزو دارد که روزی دوباره به وصال او برسد، اما از بیتوجهی و نامهربانی او شکایت دارد. در انتها، او اعلام میکند که جان و جهانش فدای محبوبش است و در عین حال از دل تنگی و سختیهایی که متحمل شده، ابراز تأسف میکند.
هوش مصنوعی: میخواهم که تو بیایی و در کنارم باشی تا مدتی را با خوشی در کنار تو سپری کنم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از لعل تو لذت ببرم، به پیش سراینده بزرگ از تو کمک میطلبم.
هوش مصنوعی: چشم مست او دل مرا گرفت و در نهایت مثل زلفی که در باد رها میشود، من هم تسلیم شدم.
هوش مصنوعی: به خاطر یاد او، لحظهای از ذهن و دل من خالی نشد و آن بی وفا هیچ وقت به من فکر نکرد.
هوش مصنوعی: برای روز عروسیات، مادر زمان با خوشبختی عشق تو، مرا به دنیا آورد.
هوش مصنوعی: دکتر من برای درمانم نیامد و حتی یک لیوان شربت هم به من نداد، و به این ترتیب دل خوشی به من نداد.
هوش مصنوعی: سالها در کنار کوی محبوب نشستم، اما حتی یک بار هم نگاهش به من نیفتاد.
هوش مصنوعی: چرا آخر چنین دلنوازی و محبت از دنیای ما رخت بربست؟
هوش مصنوعی: دلم را گرفت و سپس به جانم حملهور شد. امیدوارم که جانم فدای او باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.