گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حسین خوارزمی

بیا که جان من از داغ انتظار بسوخت

دلم ز آتش هجرانت ای نگار بسوخت

قرار و صبر و دل و عقل بود مونس من

کنون ز آتش شوق تو هر چهار بسوخت

بحال من منگر زانکه خاطرت سوزد

از اینکه جان من خسته فکار بسوخت

مباد آنکه رسد دود غم بدامن گل

ز عندلیب ستمکش اگر هزار بسوخت

ز دور چرخ ندانم چه طالع است مرا

که کشت زار امیدم بنوبهار بسوخت

ز سوز سینه مجروح من نشد آگه

مگر کسیکه چو من از فراق یار بسوخت

در این دیار من از بهر یار معتکفم

وگرنه جان حسین اندرین دیار بسوخت