راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم
در سنگ، فروغ شرر خویش گرفتیم
تا خیره ز نورش نظر مهر نگردد
در گرد یتیمی گهر خویش گرفتیم
هرگز نگرفته ست رگ ابر ز دریا
این بهره که از چشم تر خویش گرفتیم
همّت نکشد دردسر منّت صندل
این بود که ما ترک سر خویش گرفتیم
پرواز بلندی ست پر همّت ما را
گردون به ته بال و پر خویش گرفتیم
کالای کمال است که معیوب نظرهاست
عبرت به جهان از هنر خویش گرفتیم
ساغر نستانیم حزین از کف ساقی
پیمانه ز خون جگر خویش گرفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.