چِل سال بیش رفت که من لاف میزنم
کز چاکرانِ پیرِ مُغان کمترین منم
هرگز به یُمنِ عاطِفَتِ پیرِ مِی فروش
ساغر تُهی نشد ز مِیِ صافِ روشنم
از جاهِ عشق و دولتِ رندانِ پاکباز
پیوسته صدرِ مَصطَبِهها بود مَسکَنَم
در شانِ من به دُردکَشی ظَنِّ بَد مَبَر
کآلوده گشت جامه، ولی پاکدامنم
شهبازِ دست پادشهم، این چه حالت است؟
کز یاد بُردهاند هوایِ نشیمنم
حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس
با این لسانِ عَذب، که خامُش چو سوسنم
آب و هوای فارس عجب سِفله پرور است
کو همرهی؟ که خیمه از این خاک بَرکَنَم
حافظ به زیرِ خرقه قَدَح تا به کِی کشی؟
در بزمِ خواجه پرده ز کارَت برافکنم
تورانشهِ خجسته که در من یَزیدِ فضل
شد مِنَّتِ مَواهب او طوقِ گردنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعری از حافظ است که در آن شاعر به مرور زمان و تجربههای زندگی خود اشاره میکند. او خود را از خُردهفرمانروایان مغان میداند و میگوید هرگز ساغر نوشیدنش خالی از شراب نبوده است. به عشق و مقام رندان پاکباز افتخار میکند و از درد و رنج در زندگیاش سخن میگوید. حافظ از وضعیتی که در آن بهدلیل کثیفی جامهاش، برداشت بدی دربارهاش میشود، ابراز گلایه میکند. او همچنین به حسرت و غم ناشی از بینوا بودن خود در قفس و دوری از وطن اشاره کرده و آرزو دارد که از محیط فعلیاش رها شود. در پایان، به دوستی با خواجه و تملک فضل و نعمت او پرداخته و تمایل دارد زودتر به بزم و شادی برگردد.
هوش مصنوعی: سالهاست که من به خود میبالم و میگویم که، از میان خدمتگزاران پیر و گذشتۀ مغان، من کوچکترین و پستترین آنها هستم.
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر محبت و دلسوزی تو، پیر میفروش، جام من خالی از شراب صاف و روشن نشد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و بزرگی افرادی که پاکباز و باوفا هستند، همیشه بر بالای جایگاههای ناشناخته، منزل و زندگیام قرار دارد.
هوش مصنوعی: به من گمان بد نبر، حتی اگر جامهام کثیف شده باشد، چون من آدمی با پاکدامنی هستم.
هوش مصنوعی: من پرندهای از دست پادشاه هستم، این چه حالتی است که دیگه یادم رفته که در خانهام چه خبری است؟
هوش مصنوعی: حسرت است که من، به عنوان یک بلبل، در این قفس باشم و با زبان شیرینم نتوانم آواز بخوانم و باید مانند سوسن خاموش بمانم.
هوش مصنوعی: آب و هوای فارس به قدری تأثیرگذار و منحصر به فرد است که انسانهای معمولی را پرورش میدهد. حالا به چه کسی میتوانم تکیه کنم؟ از این سرزمین میخواهم جدا شوم و به جایی دیگر بروم.
هوش مصنوعی: چرا همچنان در زیر روپوش خود مشغول نوشیدن هستی؟ من در محفل صاحبمنصبان راز تو را فاش خواهم کرد.
هوش مصنوعی: در سرزمین خوشبختی توران، فضل و علم یزید بر من سایه افکنده و نعمتهای او مانند طوقی بر گردنم آویخته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
هرگه که من به زلف وی اندر نگه کنم
شادی و خرمی ز دل خویش برکنم
گردد روان سرشکم و گردد تپان دلم
گردد نژند جانم و گردد نوان تنم
هرگه که دست بر شکن زلف او برم
[...]
ای نجم دین به خط تو عثمان نداد سیم
نه جمله بی میخم باوی چه فن زنم
دل برکنم ز سیم تو تا از برای سیم
آلات روی عثمان چون سیم برکنم
تو بشکنی برای آنچه دهی خط نجم را
[...]
ای بارگاه صاحب عادل خود این منم
کز قربت تو لاف زمین بوس میزنم
تا دامن بساط ترا بوسه دادهام
بر جیب چرخ میسپرد پای دامنم
تا پای بر مساکن صحنت نهادهام
[...]
جان میبرد به عشرت حوران گلشنم
تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید
پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم
[...]
کوه بلاشدست ز رنج جرب تنم
بیچاره من که کوه بناخن همی کنم
رگهای من چو چنگ برون آمده ز پوست
پس من بناخنان خود آن رگ همی زنم
چون چوب خرگهست برو برپشیزها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.