که را مهربانی نماید نگاری
بخوشی گذارد همی روزگاری
که را یار بد مهر و ناساز باشد
نباشد بکام دلش هیچ کاری
من از مهربانان دل خویش دادم
بنامهربانی و ناسازگاری
تنم هر زمان بسته دارد ببندی
دلم هر زمان خسته دارد بخاری
ز درد و ز تیمار من شاد گشتم
ز پیوند او شاد ناگشته باری
چه دمساز یاری چه پاکیزه جانی
چه پیچان نگاری چه بد ساز یاری
بسختی نبردم دل از خویش کامی
دل خویش کامان چنین باشد آری
ایا ماهروئی که چون نقش رویت
نگاری نکرده است زیبا نگاری
چناری بود چنبری پیش زلفت
بود چنبری پیش قدت چناری
هر آن شب که تو باشی اندر کنارم
سحر پر گل و مشک دارم کناری
بهشت و بهاری بداری سرایم
بیاراسته چون بهشت و بهاری
فراق کنار تو دارد کنارم
ز خون مژه همچو دریا کناری
دل و جان من یادگار است با تو
بجز غم ندارم ز تو یادگاری
ستانم بصبر از تو من دل چو بستد
بمردی ملک ملک هر شهریاری
خداوند روی زمین بوالخلیل آن
که ناوردش اندر هنر چرخ یاری
نه از مهر او بیشتر هست فخری
نه از کین او بیشتر هست عاری
نتابد ز فرمانش جز تیره بختی
نیابد به پیمانش جز بختیاری
مهان و شهان بی شمارند لیکن
خداوندشان اوست هر گه شماری
همی تا ببار آورد بار گیتی
نیاورد ازو نیکتر هیچ باری
اگر گنج قارون بدست وی آید
کند باد رادیش همچون غباری
جهان گر فرامش کند نام رادی
نیابد چو دست وی آموزگاری
وگر فتح وی گم کند راه نصرت
نیابد به از خشت او دستیاری
بماناد جاوید جانش بتن در
که گر جانش خواهی نگوید جز آری
بمستی درون رأی و تدبیر ملکت
نکوتر سگالد ز هر هوشیاری
نه هر کارداری بود کار دانی
نه هر کاردانی بود کار داری
ز بهر تماشا سفر کرده ماهی
سوی شهر خلخالش اندر گذاری
کجا بود عاصی ورا پیشگاهی
نشاند از بر گاه او پیشکاری
فرستاد هر سو سری با سپاهی
ز هر خصم شهری ستد یا حصاری
چه خیزد ز عصیان چه آید ز عاصی
نه هر تاج خواهی شود تاجداری
یکی شاه و از خصم دشمن سپاهی
یکی شیر و از گور و آهو قطاری
بمردان جنگی و مأوای محکم
بعصیان بیاراست دل ملکخواری
ز نادانی اندر ملک گشت عاصی
ز هر سو بیاورد خنجر گذاری
نشستنگهش بود چون هفتخوانی
دلیران او هر یک اسفندیاری
سرانشان چو شیران و پیلان گرفته
یکی نیستانی یکی مرغزاری
چو از شاه شیری بدیدند هر یک
چو رنگان دمیدند بر کوهساری
بر ایشان شب تیره شد روز روشن
تن میرشان شد ز کاهش چو تاری
شد اندر دیارش دژی کرد محکم
کزو گشت زندانشان هر دیاری
دژی چرخ بالا ببالا و پهنا
در او هر سرائی به از قندهاری
نه هست اندر او باد را هیچ راهی
نه هست اندر او دیو را هیچ غاری
چو کاهی نماید ببالاش کوهی
چو موری نماید به پستیش ماری
چو کیوان نماید بگردون هفتم
اگر بر سرش بر فروزند ناری
ازین دژ بخواری چنان گشت دشمن
کزو خوارتر در جهان نیست خواری
چراگاه دشمن به خشگی دی شد
بدی پیش از این هرگهی چون بهاری
کنون باشد از دهشت شاه جایش
بگرما بکوهی بسرما بغاری
ایا شهریاری که چون بزم سازی
دیاری ببخشی بهر دوستاری
چو از بزم شادی سوی رزم تازی
شهی را بتازی بهر کارزاری
خداوند شهر و سپاهش چو باران
همی خواست هر یک ز شه زینهاری
الا ایکه در روزگاران نباشد
چو تو تاجداری چو تو شهریاری
ز آب سخای تو طوفان سرشکی
ز تف سنان تو دوزخ شراری
چو تو کامگاری نیاورد گردون
ندیده است گیتی چو تو بردباری
ور از کینه دل را بجوش اندر آرد
کجا بردباری کند کامگاری
ز تو صد عطا و ز موالی سئوالی
ز خصمان دو صد خیل وز تو سواری
الا تا بود شاد هر کامرانی
الا تا بود زار هر سوگواری
مبادا بشهر عدوت ایچ شادی
بمادا بشهر ولیت ایچ زاری
عدوی تو از نعمت و ناز گیتی
مبادا نصیبش به جز انتظاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تبیین احساسات عاطفی و روابط انسانی میپردازد. شاعر درباره مهربانی و عشق صحبت میکند و میگوید که اگر یار کسی بدخلق و نامهربان باشد، زندگی او هیچ شادی و آرامشی نخواهد داشت. او از دلتنگی و غم خود میگوید و عشق را به عنوان دلیلی برای حیات و خوشحالی توصیف میکند.
شاعر همچنین به توصیف زیبایی معشوق و طبیعت میپردازد و از احساس خوشبختی زمانی که محبوب در کنار اوست، سخن میگوید. او بر این باور است که عشق و محبت، ارزشی بینظیر دارند و باید از آنها محافظت کرد.
در بخشهای بعدی، شاعر به قدرت و صفات یک حاکم خوب اشاره میکند و بیان میکند که هیچ کسی به اندازه او شایسته حکومت و رهبری نیست. او به معانی بزرگی چون صداقت، وفاداری و برقراری عدل در جامعه اشاره میکند و میگوید که هر کجا که چنین رهبری باشد، بهشت و برکت در آن سرزمین حضور دارد.
این شعر به زیبایی احساسات انسانی و اهمیت روابط عاطفی و اجتماعی را برای داشتن زندگی شاد و پایدار بیان میکند.
هوش مصنوعی: کیست که با مهربانی رفتار کند و زیبایی را همراه با خوشی به دیگران ارزانی دارد؟
هوش مصنوعی: اگر کسی را یار و همراهی بد و ناسازگار باشد، هیچ کاری نمیتواند به دلخواه او انجام شود.
هوش مصنوعی: من از دوستان و عزیزانم دل بریدم، چون آنها نسبت به من بیمهری و ناسازگاری کردند.
هوش مصنوعی: هر لحظه بدنم در قید و بند است، اما دل من همیشه در حال خستگی و بیتابی است.
هوش مصنوعی: از درد و رنج خود شاد شدم، چون به پیوند او رسیدم، هرچند که هنوز او شاد نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای یک دوست یا معشوق میپردازد. در آن به صفات مختلف شخصیتی و ظاهری این فرد اشاره شده است، از جمله سازگاری و پاکیزگی روح، همچنین به جذابیت و لطافت او اشاره شده است. در انتها به نوعی تضاد در رفتار یا ویژگیهای او اشاره میشود که باعث ایجاد احساسات متضاد در گوینده میشود.
هوش مصنوعی: من به سختی موفق شدم که دل را از خود دور کنم، زیرا اینطور است که دلِ موفق و کامیاب همیشه چنین میاندیشد.
هوش مصنوعی: ای زیبا رویی که مانند تصویرت، هنری در زیبا نقاشی نکرده است.
هوش مصنوعی: درخت چناری در پیش زلفهایت ایستاده و درخت دیگری نیز در کنار قامت تو قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: هر شبی که تو در کنارم باشی، آن سحر برایم پر از گل و خوشبویی خواهد بود.
هوش مصنوعی: خانهام را خوشبو و زیبا میسازم، همانطور که بهشت و بهار زیبا هستند.
هوش مصنوعی: دوری از تو باعث شده که چشمانم پر از اشک شوند و این اشکها مانند دریا به کنارم سرازیر هستند.
هوش مصنوعی: دل و جان من به یاد تو باقی مانده است و جز غم و اندوهی از تو، چیزی را به یاد ندارم.
هوش مصنوعی: به من صبر عطا کن، زیرا وقتی دل من از دست رفت، مانند مردی که ملک و سلطنت هر شهری را از دست داده است، احساس میکنم.
هوش مصنوعی: خداوند در زمین ابراهیم خلیل را قرار داده است، کسی که در هنر زندگی و تلاش برای رسیدن به هدفها با مشکلات به مبارزه پرداخته است.
هوش مصنوعی: نه محبت او سبب برتری من است و نه دشمنیاش باعث خالی بودن من از ارزشها.
هوش مصنوعی: از دستورات او چیزی جز بدبختی به کسی نخواهد رسید و تنها کسانی که شایستگی و بختیاری دارند، از پیمان او بهرهمند خواهند شد.
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و شاهان زیادی وجود دارند، اما در نهایت، خداوند آنها را میشناسد و میبیند که هر زمان که به شمارش میآیند، او در پشت آنهاست.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هیچ بار و گردنکشی در دنیا بهتر از بار زندگی و تجربیات آن نیست. به بیان دیگر، هیچ چیز در این دنیا با ارزشتر از تجربههای زندگی و سرنوشت فرد نیست.
هوش مصنوعی: اگر انسان به ثروت و گنجی عظیم دست یابد، ممکن است با خودخواهی و تندخویی رفتار کند و مانند گرد و غبار به سرعت از یادها برود.
هوش مصنوعی: اگر جهان نام یک انسان فراموش کند، او نمیتواند مانند معلمی که دستش را به او یاد داده، چیزی را بیاموزد.
هوش مصنوعی: اگر پیروزی او راه را گم کند، به کمک و یاری دست نیابد و این را جز با دستانی که او را از خاک برمیدارند، نخواهد توانست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی او را نگهداری، باید روحش را در تنش بمانی، زیرا اگر روحش را بخواهی، جز "بله" نخواهد گفت.
هوش مصنوعی: مستی و شور زندگی در تدبیر و مدیریت جامعه بهتر از هر نوع هوشیاری و زیرکی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که قیمتی دارد، همیشه کاردان نیست و هر کس که کاردان است، الزاما در همه کارها فرد موفقی نیست.
هوش مصنوعی: ماهی به خاطر تماشا راهی سفر شده و به سوی شهر زیبایش میرود تا در آنجا بماند.
هوش مصنوعی: کجا آن عاصی (شخص گناهکار) را به مقام و جایگاه بالا نشاندهاند و او را در برابر خداوند قرار دادهاند؟
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمنان، سپاهی را به هر سو فرستاد تا از هر شهری دفاع کند و به ایجاد حصارهایی بپردازد.
هوش مصنوعی: عمل نادرست و گناه چه نتیجهای میتواند داشته باشد؟ نه هر کسی که به دنبال قدرت و مقام است، لزوماً به آن میرسد.
هوش مصنوعی: یک فرد مانند شاه است که از دشمنان خود محافظت میکند و مانند یک شیر است که از خطرات و هم از آهو محافظت میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از مردان جنگی و استحکام و قدرت آنها میپردازد و بیان میکند که دل افرادی که در مسند قدرت قرار دارند، آماده قیام و شورش کرده است. در واقع، این شعر از قدرت و استقامت جنگجویان و همچنین چالشهایی که ممکن است در مسیر حکمرانی پیش بیاید، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی در سرزمین خود، او در هر جا دست به طغیان زد و خنجر کشید.
هوش مصنوعی: نشستن در اینجا به مانند عبور از هفت خوان رستم است، جایی که هر کدام از این خوانها به نوعی چالش و آزمون برای دلیران به شمار میرود. هر خوان نمایانگر یک مبارزه یا سختی است که دلیران باید با آن روبرو شوند.
هوش مصنوعی: رهبران آنها همچون شیران و فیلها هستند، یکی به شکل دشت نی و دیگری به صورت مرغزاری.
هوش مصنوعی: وقتی که هر یک از آنها شیر را در حضور پادشاه دیدند، همچون رنگین دمی که بر کوهسار میدمد، نفسزنی کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که شب سیاه و تاریکی بر آنان سایه افکنده، روز روشنی در افق نمایان میشود. برای آنها، زندگیشان تحت تاثیر کمبود و مشکلات به مانند تاریکی شده است.
هوش مصنوعی: در سرزمین او دژی محکم ساخته شد که به واسطه آن، هر سرزمینی به زندانشان تبدیل گردید.
هوش مصنوعی: در فراز آسمان، دژی عظیم و وسیع وجود دارد که هر یک از خانهها و محلههای آن برتر از قندهار است.
هوش مصنوعی: در این جهان هیچ راهی برای باد وجود ندارد و هیچ مکانی برای دیو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی یک چیز کمارزش و بیاهمیت خود را بزرگ و با ارزش به نمایش میگذارد، همانند هیزمی که خود را به شکل کوه درآورد، و یا یک موجود کوچک که در مقایسه با دیگران به اندازه یک مار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر سیاره کیوان در آسمان هفتم نمایان شود و شعلهای بر فراز آن روشن شود، زمین و زمان تحت تأثیر قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: دشمن از این قلعهی ذلت به شکلی رنجیده و ذلیل شد که در کل دنیا هیچ ذلتی بیشتر از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا دشمنان ما به زمین خشک و خشکسالی افتادند؟ این وضعیت بدتر از زمانی است که در بهار، همهچیز سرسبز و پرجوانه است.
هوش مصنوعی: اکنون با وجود ترس و وحشت شاه، جای او در کوهها و در سرمای سرد با گرما مشخص است.
هوش مصنوعی: آیا شاهی هست که با برگزاری میهمانی، سرزمین خود را برای محبت و دوستی بخشش دهد؟
هوش مصنوعی: هر زمان که از جشن و سرور به میدان جنگ میروی، شاهی را پیدا میکنی که برای نبردی آماده است.
هوش مصنوعی: خداوند میخواست که شهر و سپاهش مانند باران فراوان شود و هر یک از فرماندهانش را به گونهای ایمنی ببخشد.
هوش مصنوعی: ای کاش در روزگاران دیگر، کسی مانند تو که تاج و تخت را به دوش دارد و شهریار است، وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: از فراوانی آب تو، طوفانی از اشک به پا میشود و از گرمای کلمههای تو، آتش دوزخی شعلهور میگردد.
هوش مصنوعی: زمانه مثل تو هیچگاه کسی را نداشته که اینقدر صبور و بردبار باشد و مانند تو، از خوشبختی بیبهره نمانده باشد.
هوش مصنوعی: اگر دل به خاطر کینه به جوش بیاید، در چنین حالتی دیگر نمیتوان امید به موفقیت و کامیابی داشت.
هوش مصنوعی: از تو هدیههای بسیار و از خواهشهای دیگران سوالات زیادی است، در برابر دشمنان گروههای زیادی وجود دارد و همواره از تو یاری میطلبند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که افراد خوشحال و راضی وجود دارند، نباید کسی در غم و اندوه باشد.
هوش مصنوعی: مواظب باش در شهر دشمن هیچ شادیای نباشد و در شهر دوست هیچ ناراحتیای وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: بگذار تا دشمن تو از خوشیها و زیباییهای دنیا هیچ بهرهای نداشته باشد جز اینکه همیشه در انتظار بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری
که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمداین لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.