گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی

زمین چاره تنگ و بر سر افتاده‌ست گردونی

نه شورواجب است اینجا و نی هنگامهٔ ممکن

همین یک آمد ورفت نفس می‌خواند افسونی

ز اوضاع سپهر و اعتباراتش یقینم شد

که شکل چتر بسته‌ست از بلندی موی مجنونی

مشوران تا توانی خاک صحرای محبت را

مباد از هم جدا سازی سرو زانوی محزونی

فلک بر هیچکس رمز یقین روشن نمی‌خواهد

بگردد این ورق تا راست گردد نقش واژونی

رگ گل تا ابد بوسد سر انگشت حنا بندت

اگر وا کرده‌ای بند نقاب جامه گلگونی

صفای‌کسوت آلودهٔ ما بر نمی‌یابد

مگر غیرت به جوش آرد کفی از طبع صابونی

تغافل کردم از سیر گریبان جهل پیش آمد

وگرنه هر خیال اینجا خمی برده فلاطونی

تلاش خانمان جمعیتم بر باد داد آخر

ندانستم که مشت خاک من می‌جست هامونی

ز تشویش حوادث نیست بی‌سعی فنا رستن

پل از کشتی شکستن بسته‌ام بر روی جیحونی

تظلمگاه معنی شد جهان زین نکته پردازان

به گوش از ششجهت می‌آیدم فریاد موزونی

به گرم و سرد ما و من غم دل بایدت خوردن

چراغ خانه اینجا روشن است از قطرهٔ خونی

غم بی‌حاصلی زین‌ گفت‌وگوها کم نمی‌گردد

عبارت باید انشا کرد و پیدا نیست مضمونی

به حیرت می‌کشم نقشی و از خود می‌روم بیدل

فریبم می‌دهد تمثال از آیینه بیرونی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی

دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی

بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن آتش

که می‌سوزد در آن جا خوش به هر اطراف ذاالنونی

چو شمعی برفروزی تو ایا اقبال و روزی تو

[...]

قدسی مشهدی

من و تا روز، هر شب در فراق چشم میگونی

به دل پیکان پر زهری، به لب پیمانه خونی

ز عکس عارض جانان، شود هر ذره خورشیدی

ز خوناب سرشک من، شود هر قطره جیحونی

مخوان افسانه وز من پرس اوضاع محبت را

[...]

ابوالحسن فراهانی

نظام دین و دینا قره العین رسول الله

که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی

به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی

اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی

شدم در فکر تا گویم تاریخ فوتش را

[...]

سیدای نسفی

مرا آورده بر سر لشکر سودا شبیخونی

که از هر قطره خونم سر برون آورد مجنونی

عجب نبود اگر مینا کند با خم سرافرازی

که خود را هر حباب باده پندارد فلاطونی

قدم از کوچه ارباب دولت کوته اولی تر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی

کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی

بود جان خود در جسم خاکی از می گلگون

که هر خم را در این میخانه می بیدم فلاطونی

به یاد آید ز برگ لاله ام در ساحت گلشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه