لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

عیشْ داندْ دلِ سرگشتهْ پریشانی را

ناخدا باد بود کشتیِ توفانی را

اشکْ در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت

از بنِ چاه برآر این مَهِ کنعانی را

عشقْ نبود به عمارتگریِ عقلْ شریک

سیلْ از کف ندهد صنعتِ ویرانی را

از‌خط و زلف‌ بتان تازه‌ دلیل است‌‌ که حُسن

کردهْ چترِ بدن اسبابِ پریشانی را

بار یابی چو به خاکِ درِ صاحب‌نظران

چینِ دامانِ ادب‌ کن خطِ پیشانی را

ریزشِ اشکِ ‌ندامت ز سیه‌کاری‌هاست

لازم است ابر سیهْ قطرهٔ نیسانی را

زیرِ گردون نتوان غیرِ کثافت اندوخت

ناخن و موست رسا مردمِ زندانی را

لافِ آزدگی از اهل فنا نازیباست

دامنِ چیده چه لازمْ تنِ عریانی را

جاهل از جمعِ ‌کتبْ صاحبِ معنی نشود

نسبتی نیست به شیرازه سخندانی را

نفسِ سوخته باید به تپش روشن‌کرد

نیست شمعِ دگر این انجمنِ فانی را

نتوان یافت از آن جلوهٔ بیرنگ سراغ

مگر آیینه ‌کنی دیدهٔ قربانی را

بازگشتی نبودْ پایِ طلب را بیدل

سیلِ ما نشنود افسونِ پشیمانی را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۶۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۵

بار یابی چو به خاک درصاحب‌نظران

چین دامان ادب‌کن خط پیشانی را

طغرل احراری

آفرین باد برین مصرع بیدل طغرل

چین دامان ادب کن خط پیشانی را!

خواجوی کرمانی

بده آن راحِ روان‌پرورِ ریحانی را

که به کاشانه کشیم آن بتِ روحانی را

من به دیوانگی ار فاش شدم معذورم

کان پری صید کند دیو سلیمانی را

سر به پای فَرَسَش درفکنم همچون گوی

[...]

صائب

گریه از دل نبرد کلفت روحانی را

عرق شرم نشوید خط پیشانی را

لنگر درد به فریاد دل ما نرسید

تا که تسکین دهد این کشتی طوفانی را؟

دل آگاه ز تحریک هوا آسوده است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب
بیدل دهلوی

هر کجا نسخه‌ ‌کنند آن خط ریحانی را

نیست جز ناله‌کشیدن قلم مانی را

پیش از آن‌ کز دم شمشیر تو نم بردارد

شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی را

مطلب شوخی پرواز ز موج گهرم

[...]

حزین لاهیجی

عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را

ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را

نام پروانه مکن یاد که نسبت نبود

با من سوخته دل، سوخته دامانی را

هرچه خواهی بکن، از دوری دیدار مگو

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چند غواص بری گوهر عمانی را

طلب از شط قدح جوهر رمانی را

نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم

تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را

به نگه راز درون مردم چشمت دانست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه