گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای مرهم هر سینه مجروح لب تو

فرسوده قدم های دلم در طلب تو

گُم کرد سر رشته تدبیر دلم باز

در طره ی سر گمشده بلعجب تو

چون تار طراز است شب و روز تن من

تا برطرف روز تنیده است شب تو

چون لاله دلم چهره بخون شست چو بگرفت

سبزه طرف چشمه ی حیوان لب تو

من بنده نویسد بتو سلطان کواکب

تا خسرو خوبان جهانشد لقب تو

ای حور پریزاده بر این حسن و طراوت

از آدمیان نیست همانا نسبت تو

در ساخته ام با غم تو، روی همین است

چون جز ز غم من نفزاید طرب تو

بیداد سه ساله که اثیر از همدان برد

تقدیر الهی بُد و باقی سبب تو