من لایق آن نیستم تا یار همرازم کنی
ای من سگت خواهم دمی پیش خود آوازم کنی
گاهم کنی خندان نظر گویم شدی یارم دگر
چشمی بگردانی دگر بیگانه تر بازم کنی
تو میروی با دیگران خندان لب و بازیکنان
من منتظر تا ناگهان چشمی بصد نازم کنی
شبها تو در خواب ایپسر من منتظر بر خاک در
باشد برون آیی سحر بر رو دری بازم کنی
اهلی از آنشمع چگل دل را بسوزی متصل
پروانه وار از داغ دل بی بال و پروازم کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقی و حالات عاشقانه است. شاعر به معشوق خود میگوید اگرچه او را نمیبیند، اما عشقش او را درگیر کرده است. شاعر به یاد لالهها و زیباییهایی که میتواند از معشوق ببیند، بر زمان حال تأکید میکند و میخواهد از لحظات خوش بهره ببرد. او به قفس و آزادی نیز اشاره میکند و میگوید که برای دستیابی به عشق واقعی، باید از محدودیتها رها شود. شاعر در نهایت بیان میکند که عشق او با دیگران متفاوت است و او به دلیل عشقی که در دل دارد، درگیر حالتهای دیوانگی است.
هوش مصنوعی: من لیاقت ندارم که تو مرا به عنوان یارت در کنار خودت قرار دهی، اما فقط میخواهم دمی من را به نزد خودت بخوانی و لحظهای با من باشی.
هوش مصنوعی: گاهی من با روی خندان به تو نگاه میکنم و تو یارم میشوی، اما اگر نگاهی دیگر بیندازی، به من بیگانهتر میشوی.
هوش مصنوعی: تو با دیگران خوشحال و خندان میروی و من مانند بازیکنان منتظر هستم که ناگهان تو نگاهی با ناز به من بیندازی.
هوش مصنوعی: شبها تو در خواب هستی، ای پسر من، اما منتظر باش که بر روی زمین استراحت کنی. با طلوع صبح بیرون خواهی آمد و در را باز خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر از شمع محبتت شعلهای بگرفتی و دل را بسوزانی، به مانند پروانهای که به شمع نزدیک میشود، بیبال و بیپرواز مرا در آتش عشق میسوزانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.