گنجور

 
فرخی یزدی

از دست تو کس همچو من بی‌سروپا نیست

گر هست چو من این همه انگشت‌نما نیست

خود عقده خود را ز دل از گریه گشودم

دیدم که کسی بهر کسی عقده گشا نیست

از صفحه زنگاری افلاک شود محو

هر نام که در دفتر ارباب وفا نیست

زندان نفس یا قفس دل بودش نام

هر سینه که آماجگه تیر بلا نیست

در دایره فقر قدم نه که در آن خط

یک نقطه ترا فاصله با شاه و گدا نیست

از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم

راهی به خدا نیست که آن ره به خدا نیست

با منفعت صنفی خود فرخی امروز

خود در صدد کشمکش فقر و غنا نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست

آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست

سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست

تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست

نصرالله منشی

از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست

روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست

مجیرالدین بیلقانی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است

و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست

آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش

[...]

اثیر اخسیکتی

در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست

در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است

و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست

پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق

[...]

شیخ محمود شبستری

موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست

هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است

زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه