گنجور

 
فرخی یزدی

با من ای دوست ترا گر سرِ پرخاش نبود

یارِ دشمن شدنت در همه‌جا فاش نبود

پافشاری پیِ حقِّ خود اگر ملّت داشت

مالِ او غارتِ یک دستهٔ عیّاش نبود

پولِ تصویبیِ مجلس نَبُد از ماه به ماه

گرد آن کهنه‌حریف این همه کلّاش نبود

معنیِ دولتِ قانونی اگر این باشد

نامی از دولت و قانون به جهان کاش نبود

ما طرفداریِ خورشیدِ حقیقت کردیم

آن زمانی که هما سُخرهٔ خفّاش نبود

با چنین زندگی آری به خدا می‌مردم

اگر این جانیِ بی‌عاطفه نَبّاش نبود

گر به نقّادیِ کابینه نمی‌راند سخن

خامهٔ فرخی این قدر گهرپاش نبود

 
sunny dark_mode