صوفی کش از ارواح مکرم سخن است
ز نقحبه ز فرق تا قدم ما و من است
با دعوی آنکه جامه جانش قباست
هفتاد و دو ملت به یکی پیرهن است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
صوفی کش از ارواح مکرم سخن است
ز نقحبه ز فرق تا قدم ما و من است
با دعوی آنکه جامه جانش قباست
هفتاد و دو ملت به یکی پیرهن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن بت که رخش رشک گل و یاسمن است
وز غمزهٔ شوخ فتنهٔ مرد و زن است
دیدم به رهش ز لطف چون آب روان
آن آب روان هنوز در چشم من است
وصفت نه به اندازهٔ عقلِ کَهُن است
کز وصفِ تو هر چه گفته آمد، سَخُن است
در هر دو جهان هر گلِ وصفت که شکفت
در وادی توحیدِ تو یک خاربُن است
از عهد مگو که او نه بر پای من است
چون زلف تو عهد من شکن در شکن است
زان بند شکن مگو که اندر لب تست
یا زان آتش که از لبت در دهن است
برخیز و بده باده چه جای سخن است
کامشب دهن تنگ تو روزی من است
ما را چو رخ خویش می گلگون ده
کاین توبه من چو زلف تو پرشکن است
سید پسرا روی تو ماه ختن است
بالات براستی چو سرو چمن است
گر پسته شیرین تو خندان نشدی
معلوم کجا شدی که هیچت دهن است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.