گنجور

 
یغمای جندقی

گردنده گردون زن قحبه بار است

آسوده کیهان زن قحبه زار است

در گوهر آن پیدا و پنهان

از جبهه این عنف آشکار است

بانگ نی اش را پست و بلند است

ذوق می اش را رنج و خمار است

خود زاد از این دو زن قحبه ناصح

ذم بس کز اینان او یادگار است

چون خاک دارون خونخوار خصلت

چون چرخ گردون زینهار خوار است

در عابد انگیز سلاخی آمیز

از این عبادت بهتر چه کار است؟

تا رخش گردون در تک، جز این گاو

کشنید تاخر قاطر سوار است

ریش و دهانش گوئی به هم در

سوراخ....ون است موی زهار است

کی رفت باری از پیش کاری

تا این پس انداز خود پیشکار است

تا او گرامی در مرز سمنان

ما را کمین دل آشوب خار است

از کوزه دل بر کاسه چشم

خم های خونم زین... ون تغار است

در مرز سمنان با پاس خسرو

در طاس مور است در کیسه مار است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
آشفتهٔ شیرازی

رعنا غزالم فصل بهار است

مشکوی گلزار رشگ تتار است

تا کی چو نرگس مخمور باشی

در جام لاله می خوشگوار است

بر عمر رفته افسوس تا چند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه