گنجور

 
یغمای جندقی

چه جنت نه آن جنت ای خوش عمل

که در وی روان است شیر و عسل

سبیل از کناری شراب طهور

سرا تا لب بام لبریز حور

بهر گوشه سالوسکی دیوسار

گرفته پری پیکری در کنار

زغوغای خر صالحان پیش و پس

چو بر انگبین ازدحام مگس

فقیهان در افکنده سجاده ها

تجرع کن از گونه گون باده ها

بهر محفل این زمره کیسه بر

شکم ها ز الوان فردوس پر

یکی چون خربارکش در وحل

فرو رفته تا گردن اندر عسل

یکی در تغنی یکی در سماع

یکی در تجرع یکی در جماع

یکی همچو دزدان برآورده رخت

پی میوه بر شاخهای درخت

یکی بر لب کوثر افتاده مست

فرو هشته نظم تماسک ز دست

 
sunny dark_mode