گنجور

 
یغمای جندقی

بهار ار باده در ساغر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

ز ساغر گر دماغی تر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

هوا تر، می به ساغر، من ملول از فکر هشیاری

اگر اندیشه دیگر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

عرض دیدم به جز می هرچه زان بوی نشاط آید

قناعت گر به این جوهر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

چرا گویند در خم خرقه صوفی فرو کردی

به زهدآلوده بودم گر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

ملامت می‌کُنَنْدَم کز چه برگشتی ز مژگانش؟

هزیمت گر ز یک لشکر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

مرا چون خاتم سلطانی ملک جنون دادند

اگر ترک کُلَهْ افسر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

به اشک ار کیفر گیتی نمی‌دادم چه می‌دادم؟

به آه ار چاره اختر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی

مدارا گر به این کافر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

گشود آنچه از حرم بایست از دیر مغان یغما

رخ امید بر این در نمی‌کردم چه می‌کردم؟

 
sunny dark_mode