وحشی بافقی
»
فرهاد و شیرین
»
بخش ۲۷ - در جواب گفتگوی شیرین و قبول نمودن فرهاد کندن کوه بیستون را به جهت عمارت
بدو فرهاد گفت که ای سرو نوخیز
لبت جان پرور و زلفت دلاویز
خیالت برده از دل صبر و تابم
نگاهت کرده سرمست و خرابم
کمند زلف مشکین تو دامم
شراب لعل نوشینت به جامم
به هر خدمت که فرمایی برآنم
به جان کوشم درین ره تا توانم
نه کوه سنگ اگر باشد ز پولاد
کنم با نیروی عشقش ز بنیاد
چه جای کوه اگر همت گمارم
اگر دریاست گرد از وی برآرم
شکفت از گفته فرهاد آن ماه
به سان غنچه از باد سحرگاه
پس از این گفتگو و عهد و پیوند
قرار این داد شیرین شکر خند
که تا انجام کار آن شوخ طناز
به هر نزهتگهی جشنی کند ساز
به هر دشتی کند روزی دو منزل
به مشغولی گشاید عقدهٔ دل
رسد چون کار آن مشکو به انجام
کشد رخت اندر آن آن ماه خودکام
وز آن پس لعل شکر بار بگشود
به سد شیرینی او را کرد بدرود
به مرکب جست و گلگون را عنان داد
ز فرهاد آن خبردارد که جان داد
برفت از بیستون آن سرو آزاد
نه او ماند اندر آن منزل نه فرهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، فرهاد به زیباییهای محبوبش میبالد و از عشقش سخن میگوید. او به زلفهای مشکین و لبهای جانپرورش اشاره میکند و از تأثیر عمیق نگاهش بر دل و جانش میگوید. فرهاد اعلام میکند که حاضر است برای محبوبش هر کاری انجام دهد و اگرچه ممکن است با موانع سختی مانند کوههای سنگی روبهرو شود، اما با نیروی عشقش بر آنها غلبه خواهد کرد.
پس از این گفتگو، محبوبش که به زیبایی فرهاد پاسخ میدهد، به او قول میدهد که تا زمانی که کارشان به نتیجه برسد، در هر فرصتی جشنی برپا کند. فرهاد برای رسیدن به او تلاش میکند و به دنبال اهدافش میدود. با این حال، داستان به تغییراتی منجر میشود و نشان میدهد که در نهایت، هم فرهاد و هم محبوبش از یکدیگر دور میشوند، و فرهاد از بیستون میرود در حالی که عشقش را به یاد دارد.
هوش مصنوعی: فرهاد به دختر زیبایی که مانند درخت سرو نو و تازه است، میگوید: لبهای تو جان میدهند و موهای تو دلانگیز و جذاباند.
هوش مصنوعی: تصویر تو از دل و جانم بیرون رفته است. نگاهی که به من کردی، مرا مست و ویران کرده.
هوش مصنوعی: موهای سیاه و پر پیچ و تاب تو، من را به دام انداخته است و شراب خوش رنگ تو در جام من است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از من بخواهی، با جان و دل انجام میدهم و تا جایی که بتوانم در این مسیر تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: اگر کوههای سنگی و سخت هم وجود داشته باشند، با نیروی عشقش از ریشه و اساس آنها را از بین میبرم.
هوش مصنوعی: اگر تصمیم بگیرم که تلاشی کنم، کوه چه اهمیتی دارد؟ من میتوانم حتی گرد و غبار دریا را هم از آن بزدایم.
هوش مصنوعی: آن ماه مانند غنچهای است که در باد سحرگاه شکوفا شده است، با شنیدن سخنان فرهاد.
هوش مصنوعی: پس از این صحبتها و وابستگیهایی که ایجاد شد، توافق کردیم که این پیمان شیرین را به همراه شادی و خنده بپذیریم.
هوش مصنوعی: برای تحقق کار آن شخص شوخ و با ذوق، در هر مکانی جشن و سرور برپا میکند.
هوش مصنوعی: در هر دشت و صحرا، روزی دو بار مسیر را طی میکند و در این سفر، به بیان و به اشتراک گذاشتن احساسات و درون خود میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که کار آن موردنظر به انجام برسد، او خواهد رفت و در آنجا با ماه خودکامهاش دیدار خواهد کرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، لعل خوشبو و شیرین کم کم به برقراری ارتباط پرداخت و به خاطر شیرینیاش، او را ترک کرد.
هوش مصنوعی: به اسب شتاب داده و به گلگون فرمان راند، زیرا فرهاد از عاشق بودن و فدای جان شدن خبر دارد.
هوش مصنوعی: آن سرو بلند و آزاد که در بیستون بود، رفت و دیگر نه او در آنجا باقی مانده و نه فرهاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.