گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وحشی بافقی

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست

بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست

می‌رسدت ای پسر بر همه‌کس ناز کن

حسن و جمالِ تو را نازِ تو در کار هست

گرچه لبت می‌دهد مژدهٔ حلوای صبح

مانده همان زهرِ چشم تلخیِ گفتار هست

لازمهٔ عاشقی ست رفتن و دیدن ز دور

ورنه ز نزدیک هم رخصتِ دیدار هست

وحشی اگر رحم نیست در دل او گو مباش

شکر که جانِ تو را طاقتِ آزار هست