گنجور

 
وحشی بافقی

چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد

رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد

حذر از صحبت اوباش اگر خود یک نفس باشد

که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد

نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت

که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد

چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد

تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد

خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود

برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد

تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت

نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد

مجال گفت و گو تنگ است ، گو وحشی زبان در کش

همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد