گنجور

 
 
 
رودکی

...

...

رخسارهٔ او پرده عشاق درید

با آن که نهفته دارد اندر پرده

انوری

دی طوف چمن کرده سه چاری خورده

آهنگ حزین و پرده حزان کرده

او چون گل و سرو و گرد او عاشق‌وار

گل جامه دریده سرو حال آورده

کمال‌الدین اسماعیل

شایستة هجر خدمتی نا کرده

در نعمت هجران توام پرورده

ادرار روان اشک در وجه منست

و اجرای غمت همی خورم ده مرده

جلال عضد

آن کرّه که بد سبق ز گردون برده

اینک مسکین به پای آخر مرده

اسبان دگر به ماتم او هستند

پوشیده پلاس و کاه بر سر کرده

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه