بهار ما، نفس سرد و، چشم گریان است
گل سر سبد سینه، داغ جانان است
ز بس که هر طرفم نوگلیست، در چشمم
برنگ خواب بهاری، نگه پریشان است
شود ز صحبت احباب، چشم دل روشن
چراغ غمکده ما صفای یاران است
مبند بر رخ یاران، در گشاد جبین
کلید روزی هر خانه، پای مهمان است
چه غم ز رزق؟ که در هر خرابه بدنی
تنوره دهن و، آسیای دندان است
کریم قیمت توفیق جود اگر داند
قبول کردن احسان، جزای احسان است!
رهی پی طلب رزق به ز نرمی نیست
برای شیر لب طفل به ز دندان است
هلاک کرد مرا فکر کارهای جهان
بدادم آنکه تواند رسید، نسیان است
شفا طلب ز دواها کنند واعظ لیک
شفای ما ز دعاهای دردمندان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
پناه دین خدای و معین شرع رسول
عمر که همچو علیّ و صدیق و عثمان است
لقب سدید و صفی یافته است زانکه دلش
[...]
مدبری ملکی بر جهان جهانبان است
که هر چه گوئی از او صد هزار چندان است
احد صفت صمدی لم یلد و لم یولد
که پیک «و» نامه او جبرئیل و قرآن است
مقدری که خداوندی کرسی و عرش است
[...]
چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است
چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است
جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف
تو راست معجزه و نام تو سلیمان است
از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی
[...]
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که خار دشت محبت گل است و ریحان است
اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست
[...]
وداع چون تو نگاری نه کار آسان است
هلاک عاشق مسکین فراق جانان است
نگر مفارقت جان ز تن چگونه بود
به جان دوست که هجران هزار چندان است
ز وصل خود نفسی پیش از آن که دور شوم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.