پیری و، محتاجی و، بیماری و، قرض کثیر
از برای آدمی دردی ست صعب و بی علاج
هیچ کس را یا رب! این درد گران، روزی مباد
آه، آه، از درد پیری، وای وای از احتیاج
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
پیری و، محتاجی و، بیماری و، قرض کثیر
از برای آدمی دردی ست صعب و بی علاج
هیچ کس را یا رب! این درد گران، روزی مباد
آه، آه، از درد پیری، وای وای از احتیاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع مه بین در گداز از حسرت تحت السراج
بارگاه مرشدی ز ایوان کیوان جسته باج
این چه درگاهست از او ایمان و عرفانرا رواج
قیصر و خاقان بسکّانش فرستاده خراج
شاه حسنی از تو یابد زیب و زینت تخت و تاج
میفرستند از بهشت عدن حورانت خراج
شاه کمخا از سجیف و یقه دارد تخت و تاج
از برای دکمه اش دریا فرستد در خراج
محترم کرباس زردک بهر روی صوف شد
[...]
جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج
دایما سودای عشق اوست زانم در مزاج
گشته ام سودایی عشق رخ و زلف حبیب
جز می لعلش ندانم درد سودا را علاج
عقل را بگذار و در بازار عشق آنگه درآ
[...]
حقه لعل لبش صد درد دارد در علاج
او ز ما مستغنی و ما را باو صد احتیاج
مه بمحمل می رود منزل بمنزل غالبا
ز آفتاب عارضت دارد تغیر در مزاج
عکس خالت هست در لوح بیاض دیده ام
[...]
بدعت اشرار با رونق پذیرای مزاج
و از لجاج شرع احمد بی رواج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.