گنجور

 
ترکی شیرازی

گرفت مشک وروان گشت آن خلاصهٔ ناس

هژبر بیشهٔ مردی و مردمی عباس

رساند جنگ کنان خویش را به شط فرات

نمود مشک پر از آب، آن سپهر اساس

قدم نهاد برون تشنه لب، ز شط فرات

نمود حمله بر آن کافران حق نشناس

کشید تیغ و، رجز خواند و، حمله کرد چو شیر

ز هم سپاه عدو را درید چون کرباس

ز بسکه بر زبر هم فتاده بود قتیل

زمین معرکه گفتی مگر نمود آماس

ز ضرب بازوی او پر دلان لشکر را

فتاد لرزه بر اندامشان ز بیم و هراس

ز بسکه بر بدن زخم تیر و نیزه رسید

ازآن گروه بد آیین بدتر از خناس

بریده دست و، بدن چاک چاک و، خالی مشک

ز صدر زین، به زمین خورد آن خلاصهٔ ناس

کنارشط، لب تشنه سپرد جان اما

گرفت از کف ساقی کوثر آب، عباس

ز قتل حضرت عباس « ترکیا » شب و روز

بریز اشک و ببر کن ز غم، سیاه لباس

 
sunny dark_mode