گنجور

 
طغرل احراری

تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است

در چمن قمری ز حسرت همدم خاکستر است

بر ثبوت امتیاز حسنش از خوبان دهر

سبزه خط زمرد فام لعلش محضر است

دوش در گلشن حدیث جعد گیسویش گذشت

سنبل امروز از خجالت پایمال صرصر است

در خیال لعل او چون غنچه بگشایم دهن

ناقه فکرم سراپا زیر بار شکر است!

بر فروغ دیده منت کی کشم از توتیا

مردم چشم مرا تا روی خوبان منظر است؟!

خواست هوشم در شب زلفش شبیخون آورد

شحنه خالش گرفت کین دور شاه دیگر است!

طغرل از آسیب چشم بد جمالش را چه باک

تا دلم در آتش عشقش سپند مجمر است!

 
sunny dark_mode