گنجور

 
طغرای مشهدی

زهی لطف سازنده آب و خاک

به رقص آور سبز طاووس تاک

مقام آفرین خمستان می

ترنم گشای گره زار نی

بلندی ده شیشه لعل کار

هوایی کن ابر یاقوت بار

شب افزای مشعل دوانان مل

سحرگه رسان چراغان گل

رقم پرور رقعه لاله ها

ورق شوی مجموعه ژاله ها

به چرخ آور باده لعل فام

جواهرتراش نگین دان جام

نوازنده ارغنون زبان

نگارنده پرده های فغان

خدایی که ساقی و جام آفرید

ز بهر بط باده، دام آفرید

سبوی فلک گرچه بی دسته است

به سرپنجه فیض او بسته است

خم می چو قامت برافراخته

سر خویش در راه او باخته

صراحی که خشک است پا تا به سر

کند سجده اش، لیک با چشم تر

چو نی از مقام غمش یاد کرد

ز هر بند، صد نغمه آزاد کرد

تر و خشک این بزمگه مست اوست

بساط می عشق در دست اوست

چو کردار ساقی به دست خداست

دهد گر قدح، می نخوردن خطاست

همان به که نوشم می خوشگوار

به تکلیف ساقی درین نوبهار...

 
sunny dark_mode