لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
طغرای مشهدی

خدایا آن صنم را مایل حسن آزمایی کن

چراغم را زرویش دودمان روشنایی کن

ز خاک قتلگاه عافیت بر من فشان گردی

لباس عیدی ام را سرخ چون دست حنایی کن

نگشتم از ازل در هیچ کاری قابل تحسین

اگر گویم مسلمانم، تو کافرماجرایی کن

هوس بر من شد از زلف بتان هر سو کمند افکن

تو این صید گرانجان را سبکپای رهایی کن

نیم از خویش غافل، می شناسم خونی خود را

به قتلم در لباس هر که خواهی خودنمایی کن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

رهت سنگی ندارد ای شرر وجد رهایی‌ کن

پر افشانده را بسم الله بخت آزمایی‌کن

ز غفلت چند ساز نغمه‌های بی‌اثر بردن

به قدر اضطراب یک سپند آتش نوایی کن

ندامت رهبر است آنجا که طاقتها ضعیف افتد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه