گنجور

 
طغرای مشهدی

غم و اندوه که پیمانه ده داغ دلند

نگذارند که در میکده تنها باشم

من و ابر مژه، کز بارش نیسانی او

هر کجا پای نهم، بر لب دریا باشم

همچو کهسار، به زورم نتوان بود به شهر

موسم لاله چو در دامن صحرا باشم

 
sunny dark_mode