کردیم شبی روز غریبانه بدامی
المنته لله که رسیدیم بکامی
شاها نکشم باده که همت نپسندد
من سر خوش و یاران همه حسرتکش جامی
کردی چون شهیدم مکن آغشته بخونم
دامن، که حریفان نشناسد کدامی
بر چهره مکن طره پریشان که بخوبی
چون ماه فروزان همه دانند تمامی
داند اثر ناله ما آنکه شنیدست
نالیدن مرغی که فتادست بدامی
بر خرمن گردون بزدی آتشی از آه
باز ای جگر سوخته پیداست که خامی
ما خود چه شکاریم که در کوی تو باشد
مرغان حرم را هوس گوشه دامی
از آمدنت میروم از خود، مگر از دوست
ای مرغ همایون بمنت هست پیامی
نشناختی ای خواجه مرا قدر درین شهر
شایسته تر از من نتوان یافت غلامی
جان بر کف دست است طبیب از پی مژده
آن کیست که آرد سویش از دوست پیامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از تنهایی و آرزوی وصال محبوب سخن میگوید. او از لحظههای غریبانهای یاد میکند که به سر میبرد و امیدش به رسیدن به کامیابی را ابراز میکند. با اشاره به دلخوشی و یارانش، حسرت بر جامی که نیاوردهاند را مطرح میکند. شاعر تلاش میکند تا از غم و خونریزی بر حذر باشد و با زیباییهای محبوبش، مانند روشنایی ماه، مقایسه میکند. او نالهای از دل میکشد و حسرت عشق را به تصویر میکشد و بر آتش دل سوختهاش اشاره میکند. در پایان، شاعر با امید به دریافت پیام از دوست و بیان ناتوانی دیگران در شناخت او، از عشق و انتظار سخن میگوید.
هوش مصنوعی: یک شب بهطرز غمانگیزی سپری کردیم، اما به لطف خدا، بالاخره به آرزویی که داشتیم، رسیدیم.
هوش مصنوعی: ای پادشا، من شراب نخواهم نوشید چون استعداد و آرزوی تو را نمیپسندد. من خودم شاداب و خوشحالم، اما دوستانم همواره حسرت یک جام شراب را میخورند.
هوش مصنوعی: شما مانند یک شهید به من ظلم کردهاید، پس لطفاً دامن من را به خونم آلوده نکنید، زیرا دوستان و همپیمانان نمیتوانند تشخیص دهند که من چه کسی هستم.
هوش مصنوعی: برای زیبایی چهرهات، موهای آشفتهات را نپوشان؛ زیرا همه میدانند که تو با زیباییات مانند ماه درخشان هستی.
هوش مصنوعی: کسی که صدای ناله ما را شنیده است، میداند که چقدر دردناک است ناله پرندهای که در دام گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که در آسمان به پا کردی، نشان میدهد که قلبی آتشین و سوخته داری، اما هنوز ناآگاه و خام هستی.
هوش مصنوعی: ما خود چه ارزشی داریم که بخواهیم شکار کنیم، در حالی که پرندگان حرم نیز آرزوی نشستن در گوشهای از دام تو را دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو میخیزی و میآیی، من از وجود خودم فاصله میگیرم. مگر اینکه از دوست بپرسم، ای پرندهی خوشبخت، آیا خبری داری؟
هوش مصنوعی: ای آقا، تو من را نشناختی و قدر من را در این شهر نمیتوانی پیدا کنی که کسی از من مناسبتر باشد.
هوش مصنوعی: طبیب با جانش در دست، منتظر خبری است. او در آرزوی دریافت پیامی از دوست است که مژدهای خوش همراه داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غایت اندیشهٔ دانش سخنت را
می بوسم و می دارم چون دیده گرامی
شاید که ببندد کمر از لطف سخنهات
آب سخن جان سخنگو به غلامی
تو خضری و لطف سخنت آب حیاتست
[...]
چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
کهش یار هم آواز بگیرند به دامی
دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی
آن بوی گل و سنبل و نالیدن بلبل
[...]
ای داده بر وی تو قمر داو تمامی
پیش تو کمر بسته اسیران به غلامی
از شرم بنا گوش تو در گوشه نشیند
گر ماه ببیند که تو در گوشهٔ بامی
هر لحظه بدان زلف چو دامم بفریبی
[...]
گر طالب آنی که بماند ز تو نامی
از خانه ناموس برون نه دو سه گامی
قربان شو و بشنو ز لب یار پیامی:
عیار چو منصور شود بر همه کامی
ای ماه معربد، ز کجایی و چه نامی؟
یا رب بفدای تو دو صد جان گرامی
هر شیوه که بینم همه حسنست و ملاحت
روی تو ز روم آمد و زلفین تو شامی
پیچ و گره زلف تو ناگاه عیان شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.