گنجور

 
سوزنی سمرقندی

غازی بکمند زلف شهریرا بست

آنگه بسنان غمزه خلقی را خست

دیوانه دلی دارم شوریده و مست

کان خسته و بسته دید و در غاری جست

 
sunny dark_mode