گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منتسب به هر دو سخنور
ابوسعید ابوالخیر

همین شعر » بیت ۱

آن یار که عهدِ دوستداری بشکست

می‌رفت و منش گرفته دامن در دست

سعدی

آن یار که عهدِ دوستاری بشکست

می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

ابوسعید ابوالخیر

از بارِ گنه شد تنِ مسکینم پست

یا رب چه شود اگر مرا گیری دست؟

گر در عملم آن چه تو را شاید نیست

اندر کرمت آن چه مرا باید هست

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
ازرقی هروی

ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست

کز رنج خمار او به جان نتوان رست

گر از دل من چنین فرو داری دست

در روز ز دست تو به شب باید جست

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

چون دیده من دید ترا روز نخست

مسکین دل من هوای دیدار تو جست

اکنون که ترا هوای من نیست درست

یا ناز مکن یا دل من باز فرست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

رنج دل  رنج دیده جز دیده نجست

دانی که شد این گناه بر دیده درست

در جمله جهان صورتی از دیده نرست

کش چندین موج خونش از دیده نشست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه