رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
چو مژه نبود اگر زود رهی نتوانی
موی بینی نکنی لیکن موی مژه را
از برون می بکنی تاز درون بنشانی
پوستین سازی مردیده خود را با ما
بایدی نفسرد ار هیچ به صحرا مانی
خبرت هست که در شهر بخارا سی سال
خرزه خوردی سبکی خرزه با سوهانی
به سمرقند اگر چند کنون جهد کنی
به سلامت نجهی از پسر سلمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد رفتار و نادانی افرادی میپردازد که به جای یادگیری و پیشرفت، تنها به ظواهر و کارهای سطحی توجه دارند. شاعر از طرفی از شخصی که خود را به دردسر انداخته، میخواهد که به عمق مسائل توجه کند و از سمت دیگر به او یادآور میشود که درک و آگاهی از شرایط واقعی زندگی مهمتر از توجه به زیباییهای ظاهری است. در نهایت، شاعر به ضرورت یادگیری و تلاش در مسیر بهبود فردی و اجتماعی اشاره میکند و از کسانی که در این راه کوتاهی میکنند، انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: تو از روی نادانی به سوزاندن مژهات میپردازی، در حالی که هر آتشسوزی به خودی خود ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: ای جان، تو که مانند جگر سوزی هستی، تلاش کن و سخنان خوب بگو. آیا میدانی که با تو چه کردند که مانند مژهای وارونه شدهای؟
هوش مصنوعی: شب را به سختی و با غم فراق میگذرانم، و اگر نتوانی به سرعت از این وضعیت خارج شوی، پس مثل مژهای که پلک نمیزند، نمیتوانی به سادگی رهایی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه به موهای بینی دست نمیزنی، اما موهای مژه را از خارج میچینی تا زیبایی بیشتری به چشمانت ببخشایی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید از زندگی و تجربیات گذشته خود درس بگیریم و به جای ناراحتی و حسرت، در پی استفاده از آنها برای رشد و پیشرفت باشیم. زندگی همیشه چالشهایی دارد و ما باید یاد بگیریم چگونه با آنها کنار بیاییم و در مسیر مثبت حرکت کنیم، حتی اگر در جاهایی احساس تنهایی یا سردرگمی کنیم.
هوش مصنوعی: میدانی که در شهر بخارا، سی سال به کار سخت و بیفایده مشغول بودی، و این سبب شده که احساس سبکی و بیاهمیتی کنی.
هوش مصنوعی: اگر چه به سمرقند سفر کنی و تلاش زیادی هم بگویی، اما از دست پسر سلمانی نجات پیدا نخواهی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی
یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر
[...]
هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی
درد او را نکند هیچ خورش درمانی
همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد
نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی
چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد
[...]
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
ای خدا! دار درین ساحت دهر فانی
صدر دین را ببزرگان دگر ارزانی
ای بصد برهان در بحث حقایق گردون
تا نموده چو توز آغاز جهان برهانی
گه پی افکنده ی از حکمت یویان کاخی
گه بنا کرده در ایوان علوم ایوانی
پرتو رای تو هر چشم خرد را نوری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.