گنجور

 
سوزنی سمرقندی

رومه سوزک مژه میکنی از نادانی

ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی

جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی

مژه وارونه چه کردند ترا میدانی

مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را

چو مژه نبود اگر زود رهی نتوانی

موی بینی نکنی لیکن موی مژه را

از برون می بکنی تاز درون بنشانی

پوستین سازی مردیده خود را با ما

بایدی نفسرد ار هیچ به صحرا مانی

خبرت هست که در شهر بخارا سی سال

خرزه خوردی سبکی خرزه با سوهانی

به سمرقند اگر چند کنون جهد کنی

به سلامت نجهی از پسر سلمانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی

یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

از حد و غایت نافرمانی در مگذر

[...]

قطران تبریزی

هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی

درد او را نکند هیچ خورش درمانی

همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد

نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی

چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد

[...]

انوری

یافت احوال جهان رونق جاویدانی

چرخ بنهاد ز سر عادت بی‌فرمانی

در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه

بر رخ روز درآرند شب ظلمانی

باز در معرکه چون صبح سنان‌شان بدمد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
امامی هروی

ای بصد برهان در بحث حقایق گردون

تا نموده چو توز آغاز جهان برهانی

گه پی افکنده ی از حکمت یویان کاخی

گه بنا کرده در ایوان علوم ایوانی

پرتو رای تو هر چشم خرد را نوری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امامی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه