عاشقی شد رسم و راه و سیرت و آئین مرا
هر که بیند بیند این را با من و با این مرا
رنج فرهاد است بر من عاشقی را گاهگاه
کامرانی خیزد از معشوق چون شیرین مرا
عاشقم بر روی خوب آنکه با دیدار او
آسمان داد است روی از اشک چون پروین مرا
دیلمی موئی که بی جنگ و جدل هر ساعتی
بر دل و جان از سر مژگان زند زوبین مرا
چهر او چون بوستان در ماه فروردین درست
دیده بی بستان او چون ابر فروردین مرا
لعل در آگین او شکر فروشد وانگهی
خود بدان شکر خریداری کند تعیین مرا
در ناسفته بها خواهد هزار از جزع من
تا فروشد یک شکر زان لعل در آگین مرا
بر گل و نسرین ز عنبر بندد آذین ای عجب
وانگهی نظار گرداند بر آن آذین مرا
سوخت و پژمرده کرد آن بستن آذین او
چون بر آتش عنبر و بر باد ری نسرین مرا
چین زلف و تابش رخسار آن خورشید چین
با دلی پرتاب کرد و با رخی پرچین مرا
گرد گل پرچین همی بندد ز مشک و غالیه
تا ببندد راه گلچیدن بدان پرچین مرا
آن خداوندی که در راه ثنا و مدح او
تازه گردد هر زمانی گلشن و گلچین مرا
وان هنرمندی که صدر دین و دنیا گویدش
نیک یار ونیک رائی ای نصیر دین مرا
ملک آرائی که گوید ملک شاه شرق و چین
کلک میمون نصیرالدین دهد تزیین مرا
خسرو ترک و عجم گوید که از تدبیر او
بنده گردد صد چو شاه زاول و غزنین مرا
ور من از کلک نصیرالدین فرستم نامه
انقیاد آرد بدان قیصر ز قسطنطین مرا
تخت میگوید بدان کاندر خور پای ویم
از بلندی سر همی ساید بعلیین مرا
مرکب اقبال گوید تند بودم تا کنون
از پی ران وی آوردند زیر زین مرا
جود گوید تا که معن و حاتم و افشین شدند
کف او بود است معن و حاتم و افشین مرا
ای خردمندی که تا بفزایدم هوش و خرد
جز ثنا و مدح تو نکند خرد تلقین مرا
هر مدیحی را که آن اندر خور تحسین نبود
از تو حاصل گشت هم احسان و هم تحسین مرا
تا عروس طبع من شد جلوه گر بر صدر تو
دست و دامن پر شد از دستی و از کابین مرا
زانکه داماد عروس طبع من اول توئی
هیچ دامادی نخواهد آمدن عنینن مرا
از ثنای تست نزد مهتران روزگار
حشمت و جاه و شکوه و حرمت و تمکین مرا
همچو قمری طوق منت دارم از احسان تو
صید کرده جود و احسان تو چون شاهین مرا
نرمی سنگ قدم سنگینی خلق ترا
هست در تو اعتقادی راست چون شاهین مرا
بامدادان تکیه گه بر گوشه کیوان نهم
هر شبی کز آستان تو بود بالین مرا
تا بسازم سرمه ای از گرد سم مرکبت
عالم روشن نبیند چشم روشن بین مرا
تا بود بر سینه من رسته مهر خدمتت
دهر کین تو زنده کی بیند بچشم کین مرا
تا فلک داند که از من نیست این دوران من
تا زمین گوید که از من نیست این تسکین مرا
من دعاگوی توام زینرو ترا خواهم بقا
وین زمین و این فلک گوینده امین مرا
تا بحین حشر ایزد مر ترا عمری دهاد
این دعا بادا اجابت گشته اندر حین مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عاشقی و احساسات عمیق انسانی نسبت به معشوق است. شاعر در قالبی زیبا و بیانی دلنشین عشق و شوق خود را نسبت به زیباییهای معشوق توصیف میکند. او از درد و رنج عاشقی سخن میگوید که باعث میشود شادی و کامیابی او از دیدار معشوق به دست آید. توصیف چهره، موی، و لطافت معشوق به صورت مجازی و شاعرانه به تصویر کشیده شده است و شاعر به ستایش خداوند و بزرگانی میپردازد که در این عشق و مدح مؤثرند. در نهایت شاعر از آرزوی بقا برای معشوق میگوید و دعا میکند که زندگی آنها همواره ادامه یابد. شعر به زیبایی عشق، مدح و احساسات عمیق انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: عاشقی برای من به یک رسم و روش و خصوصیت تبدیل شده است. هر کسی که مرا میبیند، این حالت را با من و زندگیام مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: رنج و درد فرهاد عاشق بر من سایه افکنده است، اما گاهی اوقات لذت و خوشی نیز از جانب معشوقم مانند شیرین، به من دست میدهد.
هوش مصنوعی: من عاشق چهرهی زیبایی هستم که دیدن او باعث میشود آسمان بر من بگشاید و اشکهایم همچون ستارهای در آسمان بدرخشد.
هوش مصنوعی: موهایی که مانند نیزهای از عشق به دل و جانم میزند، بدون هیچ درگیری یا تردیدی.
هوش مصنوعی: چهره او در ماه فروردین مثل یک باغ زیباست، در حالی که بدون او، من مانند ابرهای فروردین بیهدف و بیمحتوا هستم.
هوش مصنوعی: او با لبهای قرمز و زیبا شکر را به فروش میرساند و سپس خود با همان شکر خریدار من میشود و مرا مشخص میکند.
هوش مصنوعی: در دنیای ناخواسته، به اندازهای از غم و اندوه من وجود دارد که بخواهم برای به دست آوردن یک دانه شکر، هزار بهای سنگین بپردازم. این نشاندهنده ارزش و زیبایی آن لعل درخشان برای من است.
هوش مصنوعی: بر روی گل و نسرین عطر عنبر میپاشد و این شگفتانگیز است که سپس مرا به تماشای آن زیبایی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: او به دلیل محبت و زیبایی که در زندگیام داشت، من را به شدت تحت تاثیر قرار داد و باعث شد احساساتم مانند عطر عنبر بسوزد و پژمرده شود. زمانی که او مرا ترک کرد، حالا احساس میکنم که مثل گلهای نسرین در باد پراکنده شدهام و همهچیز برایم از دست رفته است.
هوش مصنوعی: زلفهای چیندار و تابناک چهرهاش همچون خورشید، دلم را پرهیجان کرده و با چهرهای زیبا و پیچیدهام به یادش میاندازد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف میکند که چگونه گلی که در میان حصاری قرار دارد، به خاطر عطر و بوی خوشش (مشک و غالیه) نظر را به خود جلب میکند و مانع از چیدنش میشود. این حصار نوعی حفاظت را به وجود میآورد که در عین حال باعث میشود دستیابی به زیبایی آن گل دشوار شود. به نوعی اشاره به این دارد که زیبایی و جذابیت چیزها، گاه ما را از نزدیک شدن به آنها باز میدارد.
هوش مصنوعی: خداوندی که به خاطر شکرگزاری و ستایش او، همیشه باغ و گلهای من نو و تازه میشوند.
هوش مصنوعی: آن هنرمند بزرگی که معلم و پیشوای دین و دنیا است، دوستی نیکو و نظر خوبی برای من دارد، ای نصیر دین من.
هوش مصنوعی: شخصی که در آرایش و زیبا کردن چیزها مهارت دارد و میگوید که شاه زمینی و فرمانروای شرق و چین است، باید با هنر و ذوق خود، من را نیز آراسته و زیبا کند.
هوش مصنوعی: خسرو ترک و عجم میگوید که به خاطر تدبیر و تدابیرش، به اندازهی صد شاهزادهام زائل و غزنین دچار تغییر و تحولی بزرگ میشوم.
هوش مصنوعی: اگر من از زیرکی نصیرالدین نامهای بفرستم، آن نامه طوری خواهد بود که قیصر از قسطنطین تسلیم خواهد شد.
هوش مصنوعی: تخت میگوید که وقتی کسی بر روی من مینشیند و پایش در خور من قرار میگیرد، از بلندی سرم به علیین (بهشت) میروم.
هوش مصنوعی: من در طول این مدت با شتاب و سرعت پیش میرفتم، اما حالا کسی را به دنبال خود میآورم که مرا زیر سُمهایش قرار داده است.
هوش مصنوعی: سخاوت میگوید که عطار و حاتم و افشین (شخصیتهای معروف در بخشش و سخاوت) همگی در دست من قرار دارند و من خود میتوانم مانند آنها بخشنده باشم.
هوش مصنوعی: ای شخصیت باهوش که میخواهم توانایی و درکم را افزایش دهم، جز ستایش و تحسین تو، هیچ چیزی به من یاد ندهد.
هوش مصنوعی: هر ستایشی که شایستهی تحسین نباشد، از تو به من رسیده است و نتیجهاش هم احسان و هم تحسین من نسبت به توست.
هوش مصنوعی: زمانی که زیباییهای فکری و ادبی من به نمایش درآمد، تو در اوج خود بودی و باعث شدی که دلم پر شود از احساسات و آرزوها.
هوش مصنوعی: به این معناست که من در واقع کسی را در دل دارم که از همه بیشتر به او اهمیت میدهم و او همان کسی است که مورد نظر من است. هیچ کس دیگری نمیتواند جای او را بگیرد.
هوش مصنوعی: در ستایش تو نزد بزرگان زمان، مقام و عظمت، احترام و ارجمندی من را میطلبند.
هوش مصنوعی: من مانند قمری هستم که به خاطر لطف تو گردنبند محبت را به دوش دارم و مهربانی و بخشش تو همچون شاهینی من را در چنگال خود گرفته است.
هوش مصنوعی: نرمی سنگ و سختی انسانها با هم تضاد دارند. تو که دارای اراده و ایمان راستینی هستی، مانند شاهینی با قدرت و توانمندی، به جلو میروی.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، سرم را بر لبه آسمان میگذارم، هر شبی که در سایهسار تو، آرامش و خواب به من دست دهد.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم از گرد و غبار سم اسب تو سرمهای بسازم؛ اما عالم به قدری تاریک است که چشم بینا و روشن من، هیچ چیزی نمیبیند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و محبت خدمت تو در وجود من وجود دارد، هیچکس نمیتواند در دنیا ببیند که تو زندهای و من چه حالتی دارم.
هوش مصنوعی: تا آسمان بداند که این جهان فانی از من نیست، و تا زمین بگوید که این آرامش و سکون نیز به من تعلق ندارد.
هوش مصنوعی: من همیشه برای تو دعا میکنم و آرزو دارم که همیشه بمانی. این زمین و آسمان نیز به حقانیت من شهادت میدهند.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید: "تا روز قیامت خداوند عمری به تو عطا کند، این دعا باشد که دعای من نیز در آن زمان مورد اجابت قرار گیرد."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر سر کویت شود مدفن پس از مردن مرا
کی عذاب قبر پیش آید دران مدفن مرا
چند باشم در جدل با خود ز غم ساقی بیار
شیشه می تا رهاند ساعتی از من مرا
دوست چون می خواهدم رسوا ندارم چاره ای
[...]
پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا
چون علم، ناموس لشکرهاست بر گردن مرا
صورت حال جهان زنگی و من آیینه ام
جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا
چون علم می بایدم زد غوطه در دریای تیغ
[...]
شمعم و هرگز نمی سازد کسی روشن مرا
می زند پروانه هر شب تا سحر دامن مرا
عندلیب بی پرم وز ناله کردن مانده ام
باغبان عمریست بیرون کرد از گلشن مرا
روشنایی دارم از کلک سیه بختم امید
[...]
ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا
شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا
چون نباشم خوشدل از بیتابیی کز درد اوست
صبح نوروزیست هر چاکی ز پیراهن مرا
آتشم؛ آتش، مکن تکلیف سیر گلشنم
[...]
پر گل از گلزار وصلش گشته تا دامن مرا
دل کشیده دامن از سیر گل گلشن مرا
سرکند خون جگر هر گوشه در پیراهنم
آن جگر گوشه نیاید گر به پیراهن مرا
تا کشیده دامن آن سرو قبا پوشم ز خاک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.