این منم یارب بصدر مهتر کهتر نواز
از ندیمان یافته بر خواندن مدحت جواز
قفل درج طبع بگشاه بمفتاح زبان
آشکارا کرده هر دری که در دل بود راز
مهتر کهتر نواز از مدحت من شاد و خوش
من خوش و شاد از قبول مهتر کهتر نواز
مهتر آزادگان والا وجیه الدین که خلق
مدح او خوانند چون وجهت وجهی در نماز
محترم صدری که در ساز سرایش در عجم
حرمت آباد است چون بیت الحرام اندر حجاز
آنکه در بستان و باغ رادی و آزادگی است
سوسن آزاده و آزاده سر و سرفراز
آنکه تا آزادگی بر نام او تحقیق شد
سرو و سوسن را شد است آزادگی نام مجاز
آنکه باشد بر سریر بی نیازی متکی
شد سریر جود او تکیه گه اهل نیاز
سفره جود ورا تا باز گستردند شد
بخل را آژنگ ابرو چهره چون سفره فراز
با سخای او حدیث آز گفتند اندکی
گفت هرگز من خبر دارد نداند نام آز
آز اندک باشد اندر لفظ ترکی و بعمر
ساقی بر و عطای من نداند داد آز
منت از سائل بجان بردارد از چیزی که خواست
ورچه جان خواهد دهد بی منت و با اعتذاز
همچو طفل نازنین از باب و مام مهربان
سایلان و زایران از لفظ او یابند ناز
گر بصدر او درآید سایلی عریان چو سیر
با حریر و حله تو بر تو رود همچون پیاز
مهتران از بهر حرزمال خود سازند گنج
او ز حرزمال باشد روز و شب در احتراز
گر زکف بخشش او سایه افتد بر زمین
در زمین افتد ز بهر گنج قارون اهتزاز
دل ز مهر سیم صافی صافتر دارد ز سیم
ندهد اندر زرگدازی بین چو زر اندر گداز
ای ز سهم پهلوان وز رأی عدل آموز تو
یوز ز آهو در گریز افتاده و گرگ از گراز
قار اگر بازو زند بر باز عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز
صعوه در ظل همای عدل و داد پهلوان
مر عقاب ظلم را بر بردراند قاز قاز
در پناه پهلوان کبک و تذرو آرد برون
جوجه گان دانه چین از بیضه شاهین و باز
ملک توران مهره کردار است بر روی بساط
رأی ملک آرای تو بر مهره ما هر مهره باز
پیر پرور دایه لطف تو است آنکو نکرد
هیچ دانا را ز طفلی تا بپیری شیر باز
کرد ره گم کرده دم در فراق صدر تو
کرد ره گم را جاهت براه آورد باز
آمدم تا طبع را سازم ز مدح تو غذا
مدح تو طبع مرا باشد غذای طبع ساز
در امل تا دیر بازی و درازی ممکنست
چون امل بادا ترا عمر دراز و دیر باز
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاه دست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز
تا زنند از حسن خوبان طراز و چین مثل
از نکویان مجلس بزم تو چین با دو طراز
کسوت عمر ترا تا تادامن آخر زمان
از بزرگی نام تو بر آستین بادا طراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره مدح و ستایش شخصی بزرگ و محترم است که به عنوان مهتر مورد احترام و محبت قرار دارد. شاعر با عشق و صداقت از ویژگیهای او سخن میگوید و به سخاوت، آزادگی و بزرگی او اشاره میکند. در اینجا، شاعر از زبان خود به عنوان کلیدی برای گشودن قفلهای رازهای دل استفاده میکند و با ذوق و شادمانی از همنشینی با این مهتر میگوید. او قدرت و عزت این شخص را ستایش میکند و به نوعی زندگی و بخشندگی او را در مقایسه با شخصیتهای تاریخی و فرهنگی بیان میکند. همچنین، شاعر برای او طول عمر و ادامه بزرگی را آرزو میکند و از تأثیر مثبت او بر دیگران صحبت میکند. در نهایت، این مدح نه تنها بیانگر ویژگیهای شخصی اوست، بلکه به معنای نمادین و اجتماعی نیز میپردازد.
هوش مصنوعی: این من هستم، ای خدا، در میان بزرگتر و کوچکتر، که با لطف دوستان، اجازهی خواندن مدح را پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: با بیان کردن افکار و احساسات خود، میتوان به راحتی قفلهای درون را باز کرد و اسرار دل را افشا نمود.
هوش مصنوعی: سرپرست و بزرگتر از خود را با نیکی، خوشحال کردهام و از این بابت خودم نیز شاد و خوشنود هستم.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصیتی برجسته و محترم دارد که مورد تحسین و تمجید مردم قرار گرفته است. او همچون چهرهای نورانی است که در نماز به خداوند رو میکند. به نوعی، این فرد به عنوان الگو و با صفات نیکو در بین آزادگان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی محترم و با ارزش اشاره میشود که مانند مکان مقدس و محترمی در دیاری بیگانه، ارزش و احترام خاصی دارد. او به قدری مهم است که منزلتش را میتوان با بیت الله الحرام در سرزمین حجاز مقایسه کرد. این شعر بیانگر بزرگی و عظمت این فرد است که در میان قوم خود، مانند یک مقام مقدس شناخته میشود.
هوش مصنوعی: آنکه در باغ و بستان زندگی میکند و از آزادگی برخوردار است، مانند سوسنی است که آزاد و سربلند است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که به درجهای از آزادگی و آزادمنشی رسیده است، دیگر نیازی به نمادهای ظاهری مثل سرو و سوسن ندارد. به عبارت دیگر، این شخص با درک عمیق از آزادگی، زیباییها و ظرافتهای طبیعی را فراتر از ظاهر میبیند و برایش معنای واقعی آزادگی مهمتر از نمادهای ظاهری است.
هوش مصنوعی: کسی که بر تخت بی نیازی نشسته است، به دست جود و کرم او نیازمندان تکیه میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن بخشندگی و generosity در حال رخ دادن است، اما در عین حال، بخل و خساست نیز به طور ناگهانی خود را نشان میدهند. سفرهای که از نعمتها پر شده و میتواند به همه شادمانی ببخشد، حالا به نوعی معکوس میشود و ابرو و چهرهای که باید نمایانگر گشادهدستی باشد، به حالتهای نگرانکننده و خسیس تغییر شکل میدهد. در کل، این بیت احساس تضاد بین بخشندگی و بخل را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: با بخشندگی او، درباره آز و امتحان سخن گفتند. او اندکی گفت که هرگز از چیزی باخبر نیست که نامش آز باشد.
هوش مصنوعی: آز و طمع در زبان ترکی کم است و عمر ساقی در خوشی و بخشش است، ولی نباید انتظار داد و کمک از من داشته باشی.
هوش مصنوعی: هر زمان که از نیازمندیها و خواستههایش کنار بیافتد، آن گاه منت و رنجش از کمک به دیگران برایش کمرنگ خواهد شد. او بهراحتی میتواند جانش را فدای چیزی کند، بیآنکه توقعی داشته باشد یا از کسی شکرگزاری کند.
هوش مصنوعی: مانند یک کودک دلنشین که از محبت پدر و مادر برخوردار است، زائران و دعا کنندگان نیز از کلام او لطف و محبت میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر یک شخص عریان و بیپرده به درون او وارد شود، مانند پیازی که درون حریری نرم و زیبا قرار گرفته، تو نیز همچنان به سمت او خواهی رفت.
هوش مصنوعی: بزرگان و صاحبمنصبان به خاطر حفظ مال و داراییهای خود تلاش میکنند و این دارایی به طور مداوم در معرض خطر است و آنها شب و روز در تلاش هستند تا از آن محافظت کنند.
هوش مصنوعی: اگر مهربانی و خیرخواهی او بر زمین سایه افکند، زمین به خاطر گنج و ثروتی چون قارون به لرزه درمیآید.
هوش مصنوعی: دل به اندازهای از عشق و محبت خالص و پاک است که از نقرهای خالص هم پاکتر و روشنتر به نظر میرسد. در دنیای پر زرق و برق و فریب، مانند طلا که در حال ذوب شدن است، دل همچنان با صفاست و از آن بیشتر ارزش دارد.
هوش مصنوعی: اینجا سخن از قهرمان و حکمت دارد. در اینجا، یوز که نماد سرعت و چابکی است، در حال فرار است و به نشانهای از خطر و تهدید اشاره میکند. در این وضعیت، گرگ که نماد قدرت و هرج و مرج است، به دنبال گراز میدود. این تصویر نشاندهندهی رقابت و چالشهای موجود در طبیعت و زندگی است.
هوش مصنوعی: اگر قوچ (قار) با قدرت و شجاعت به نبرد با عدالت یک قهرمان برآید، شجاعتش باعث میشود که ربانیان (عنقا) از ترس به فرار بیفتند.
هوش مصنوعی: پرندهای که در سایه انصاف و عدالت قهرمان زندگی میکند، نیروی ظلم را مانند عقابی به چالش میکشد و از خود دور میکند.
هوش مصنوعی: در سایهی حمایت قهرمانان، جوجهها از تخمگذاری شاهین و باز، دانهها را جمعآوری میکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره میشود که در ملک توران، شخصیتها و نقشها مانند مهرههایی هستند که بر روی تخته شطرنج قرار دارند. هر یک از این مهرهها نمایندهٔ افرادی هستند که تحت تاثیر و تصمیمهای سرنوشتساز قرار میگیرند. در واقع، قدرت فرمانروایی و تصمیمگیری شما میتواند بر سرنوشت این مهرهها، یعنی همین شخصیتها، اثرگذار باشد و هر یک از آنها در دستان شما قابلیت تغییر و تحول دارند.
هوش مصنوعی: پیر پرور یعنی بزرگ و دلسوز، و دایه یعنی پرورشدهنده یا مراقب. در این بیت، به لطف و مهربانی اشاره شده که از طرف یک بزرگ یا دلسوز به ویژه در دوران کودکی تا بزرگسالی به فرد ارائه میشود. هیچ فرد دانایی در طول عمرش از محبت و حمایت این دلسوز بینصیب نخواهد ماند. در واقع، این بیت نشاندهنده اهمیت حمایت و پرورش در تمام مراحل زندگی است.
هوش مصنوعی: در لحظات جدایی از تو، فردی که راهش را گم کرده بود، با وجود این که در بیراهگی به سر میبرد، به واسطه مقام و ارزش تو، دوباره به راه درست هدایت شد.
هوش مصنوعی: به سراغ تو آمدم تا با توصیف و ستایشات، روح و گنجینهی افکارم را تغذیه کنم. ستایش تو، خوراکی برای فکر و احساس من است.
هوش مصنوعی: در زندگی، تا زمانی که شادی و خوشبختی وجود دارد، ممکن است عمر طولانی و خوشیها هم مدام ادامه داشته باشند.
هوش مصنوعی: بدخواهیها و ناتوانیها باعث شده که از هر شادی و خوشبختی دور بمانند و در عوض، در بدبختی و ناکامی به سر ببرند.
هوش مصنوعی: تا خوبان با زیباییهای خود تو را تحت تأثیر قرار دهند و زیباییهای تو را به نمایش بگذارند، تو نیز در مجلس شادی و بزم خود از زیباییهای دیگران بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی میکنی، شخصیت و نام بزرگ تو بر دامن روزگار باقی بماند و همواره یاد تو در ذهنها و دلها زنده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.