گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای که در ملک سیادت خسرو دریا دلی

مفخری بر عترت مختار بی آل ولی

هر حدیث از لفظ تو دریست از دریای لفظ

از دل دریا برآید در تو دریا دلی

زینت آل حسین بن علی المرتضی

میر میران اطهر بن اشرف بن بوعلی

بوعلی از اشرف و اشرف ز تو نازد بحشر

پیش مختار و علی آن شاه کافی و ملی

آن علی کو عمر و عنتر را بزخم ذوالفقار

سر جدا کرد از قفا همچو ترنج آملی

آنعلی کاندر مصاف صد هزاران خصم خواست

هر یکی چون رستم دستان و زال زاولی

آن علی را از نژاد بوعلی اندر جهان

نیست همتای تو فرزندی بوالله العلی

گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی

هم ترا دیده بود وان دیده دارد احولی

صدر و بدر مرسلان بدسید آخر زمان

تو بنسبت صد رو بد عترت آن مرسلی

سید اول وی است و سید آخر وی است

سید آخر وئی گر آخری یا اولی

گر کند با تو کسی دعوی بصاحب گیسوئی

گیسو از شرمت فرو ریزد پدید آید کلی

خرمی هر محفلی از صدر آن محفل بود

خرم آن محفل که تو صدر و سر آن محفلی

محسن و مجمل بود در خور بمدح و آفرین

آفرین بر تو که تو هم محسن و هم مجملی

تیز رو باشد بسوی راه دوزخ روز حشر

هرکه اینجا در ره مهرت رود با کاهلی

منت ایزد را که من باری نیم زان کاهلان

کاهلی آن ره بود یا خارجی یا حنبلی

گر مرا آئینه خاطر شود زنگار گیر

زنگ برخیزد چو از مدح تو سازم صیقلی

منزل آل ولی الله اعلی منزل است

وز همه آل ولی الله اعلی منزلی

دین حق را از کمال جاه تو قوت فزود

گر کمال الدین لقب داری که نی بر باطلی

آن کمال الدین توئی ای اطهر اشرف نسب

کز همه عالم بگو هر اشرف و اکملی

پیش حلم و جود تو هرگز نیارد کرد جز

کوه جودی ذرگی دریای قلزم جدولی

آفتاب جودت از نور افکند برمد خلی

در زمان چون سایه بگریزد ز طبعش مدخلی

شکر حنظل زکین مهر تو پیدا شدند

بر موالی شکری و بر معادی حنظلی

خار و گل دارند نعت عنف و وصف لطف تو

تا ولیرا بوی بخشی و عدو را دل خلی

شاعران از هر طرف نزدیک تو شعر آورند

من بصدر تو خموش این نیست جز از تنبلی

وحی منزل بود مدح جد تو از آسمان

تو چو جد خود سزای مدح و وحی منزلی

گر بدانم کز ثنا و مدح من خوشآیدت

در ثنای او نخواهم کرد هرگز کاهلی

ور بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد

کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی

حاصل آندان گر پسند آید ترا اشعار من

یکدم از گفتن نیاسایم بود بی حاصلی

جویم از درگاه تو مر خویشتن را آبروی

همچو از درگاه هرون بو سحاق موصلی

باد درگاه تو دایم جایگاه اهل فضل

گرچه در هر فضل از هر اهل فضلی افضلی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجوی کرمانی

دوش برطرف چمن گلبانک می زد بلبلی

می فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی

کانک زیر گنبد نیلوفری دارد وطن

از گلندامی ندارد چاره و ما از گلی

محمل ما را درین وادی کجا باشد نزول

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
کمال خجندی

ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی

از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی

می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش

وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی

زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما

[...]

جلال عضد

سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی

نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی

دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی

روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی

از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار

[...]

اهلی شیرازی

میر شمس الدین محمد چون برین در سر نهاد

لطف یزدان دادش آخر اینچنین سر منزلی

در پناه ام کلثوم از وثوق خدمتست

زانکه بود آن اهل دل از روی معنی مقبلی

لاجرم گویند خلق از بهر تاریخ وفات

[...]

بابافغانی

هر نفس نالد گرفتاری به عشق نوگلی

نیست خالی یک دم این باغ از نوای بلبلی

بستهٔ زنجیر لیلی بود مجنون سال‌ها

من گرفتارم کنون در دام مشکین کاکلی

بس که مشتاقم برم حسرت چو بینم در چمن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه