در سرم تا هوای جانان است
دلم از اشتیاق بریان است
در جواب او
در سرم تا هوای بریان است
دیده ام چون کباب گریان است
برکشیدست گردن از صحنک
مرغ و در نان میده حیران است
درد جوعی که هست در دل من
نان شمسی و کله درمان است
جگرم شد کباب ار پرسی
دل بریان که راحت جان است
دلم از شوق صحنک فرنی
همچو پالوده آه لرزان است
کرد روغن برنج را پامال
خاطر او ازین پریشان است
هر کسی را هوای اطعمه ای است
دل صوفی به تابه بریان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.