گنجور

 
صوفی محمد هروی

چه نازنین جهانی به حسن خویش بناز

که پیش ناز تو میرم به صد هزار نیاز

در جواب او

اگر تو گوش کنی شرح قلیه دو پیاز

به خویش فرض شماری تو پختنش چو نماز

همیشه در دل خلق آرزوی زناج است

بلی بود همه کس را هوای عمر دراز

بدان امید که بیند رخ مزعفر را

همیشه دنبه بود در میان سوز و گداز

نمی رسد به تو ای پیه، زعفران و نخود

چرا به ناله و آهی، به سیر خویش ساز

به گرد قلعه گیپا سحر همی گشتم

که کی بود که شود بر رخ من آن در باز

مراست قبله چو دکان نانبا امروز

طواف می کنم این دم کجا روم به حجاز

بیا و گوش کن اکنون ز شوق ماهیچه

دعای صوفی مسکین به صد هزار نیاز