شبی از خمیر جوین خواستم
که ططماج آید درست و سفید
درین قصه میده بخندید و گفت
«ز بد اصل نیکی نداری امید»
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
شبی از خمیر جوین خواستم
که ططماج آید درست و سفید
درین قصه میده بخندید و گفت
«ز بد اصل نیکی نداری امید»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شبی از خمیر جوین خواستم که ططماج (نوعی نان) خوب و سفید درست شود. اما در این داستان، میده به من خندید و گفت که از ریشه بد نمیتوان به نیکی امید داشت.
هوش مصنوعی: شبی از خمیر جوین خواستم که لطیف و سفیدی باشد و به خوبی تهیه شود.
هوش مصنوعی: در این داستان، کسی به طور شوخی و با خنده گفت: «از ریشهی بد، نمیتوان امیدی به خوبی داشت.»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سحر گه به نزدیک ایشان رسید
به کام دل خویشتن شان بدید
که بُد بر در دین یزدان کلید
جهان یکسر از بهر او شد پدید
چو باد خزان بر درختان وزید
همه کس بموی خز اندر خزید
هوا گشت تاری و روشن شد آب
جوان گشت پیرو جهان شد شدید
بباغ اندر است آبی و نار و سیب
[...]
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آمد پدید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.