گنجور

 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۶
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

با قدر تو چرخ را زمین ساخته اند

و ایوان تو بر چرخ برین ساخته اند

در خاتم دولت تو از پیروزی

پیروزه ی آسمان نگین ساخته اند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

مرغان سپهری که درین نه قفسند

در جوف سراپرده ی قدرت مگسند

نه چرخ از آن برزیر یکدگرند

تا بوک بگرد آستان تو رسند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

کس پیش تو نام سخن آسان نبرد

پای ملخی نزد سلیمان نبرد

همچون تو سخنوری بکرمان نرسید

هر چند کسی زیره بکرمان نبرد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

احمد که بشعر امتحانم فرمود

هرگز در خانه ی مروّت نگشود

تا پار جماعکی بمردم می داد

و امسال همان احمد پارست که بود

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

گفتم که چه ریزدت زلب گفت که قند

گفتم که چه خیزدت ز مو گفت کمند

گفتم که بفرما سخنی گفت خموش

گفتم بشکر خنده درآ گفت مخند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

بازار روان از بدنت می کشند

ناموس بهار از سمنت می کشند

چون در دهنت هیچ نمی گنجد از آن

پیوسته سخن در دهنت می شکند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

آن جام که جرعه ئیش جانی ارزد

وان لعل که پاره ئیش کانی ارزد

جا نیست کزو دمی جهانی ارزد

و ابیست کزو نمی روانی ارزد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

این صدر نشینان که در این اطرافند

پیوسته بفّر دولتت میلافند

آن جامه که از بهر رهی فرمودی

امروز هنوز گوئیا می بافند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

دل جای در آن طرّه پرخم خواهد

جان خون دل از دیده ی پر نم خواهد

هر دم که شمامه ئی ز زلفش طلبم

آن سیم عذارم زر طلقم خواهد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

ماهی که بسالی نکند از ما یاد

روزی من دلسوخته را داد نداد

زاندست که آن سرو ز ما آزادست

از سرو قدش کجا توان بود آزاد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دل فتنه ی آن چشم خوش جادو شد

و اشفته آن سلسله ی گیسو شد

هندو شه ترکان ختائیست بحسن

شادی کسی که بنده هندو شد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

از کار دل ارچه بوی خون می آید

در دام غمت نگر که چون می آید

خون جگرست قوت من در غم تو

وان نیز ز دیده ام برون می آید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

چشمم چو نظر بر رخ یار اندازد

بر راه دلم ز غصّه خار اندازد

بس گوهر ناسفته که هر نیم شبم

در پای دو دیده بر کنار اندازد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

دیشب بت من چو ترکتازی می کرد

پنداشتم آن مگر ببازی می کرد

در مجلس ما کسی بجز شمع نبود

او نیز بسی زبان درازی می کرد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

مستان صبوحی چو سحر برخیزند

در سلسله ی زلف بتان آویزند

در باغ بروی نوعروسان چمن

در آب فسرده آتش تر ریزند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

گر مهر رخت خیمه بر افلاک زند

دُرّاعه ی نیلگون فلک چاک زند

سلطان سپهر زان برآید هر روز

تا پیش رخ تو بوسه بر خاک زند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

زان آب کزو آتش عشرت خیزد

در ده قدحی که عقل ازو بگریزد

از باده هر آنکسی که پرهیز کند

پرهیز ازو کزو نمی پرهیزد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای شمع اگر زانک بسوزی شاید

کز آتش سینه ات روان بفزاید

چونست که رشته خوردی و دمبدمت

ماهیچه ی ئی از دهن برون می آید

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

جان با لب دوست عشق‌بازی می‌کرد

چشمش به کرشمه ترکتازی می‌کرد

زان مردمک دیدهٔ من صوفی وار

سجّاده به خون دل نمازی می‌کرد

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

دردا که شراب وصل ناخورده بماند

خون در تنم از درد دل افسرده بماند

پائی که بپشت پا زدی عالم را

از دست من شکسته آزرده بماند

۲ بیت
خواجوی کرمانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۶
 
تعداد کل نتایج: ۳۰۸