نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۵
هزار شانه به زلف نگار خویش کشیدم
ز ازدحام دل خویش در میانه ندیدم
کسان که دل به تو داده است کام خود ز تو خواهد
منم که با تو به پیوستم و ز خویش بریدم

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۶
دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو
حلقهای گر ز سر زفت تو در گوش کنم
دل ز همخوابگی حور برآساید اگر
با خیال تو شبی دست در آغوش کنم
چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۷
گفتم هوای زلف تو از سر بدر کنم
ترسم کم عمر در سر اینکار سر کنم
از قیل و قال مدرسه نگشود کار دل
رفتم بخانقاه که فکر ذکر کنم
بگرفت دل ز صحبت ابنای روزگار
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۸
تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم
شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم
به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد
که شکست دل ما را نتوان بست به هم
پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۶۹
با سینه غمت را سروکار بست و گرنه
صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت
اشکی که به صد خون دل اندوخته بودم
تا جای خیالت نشود تیره شب هجر
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۰
با همه شعلۀ آهی که شب از سینه بر آرم
راست بر طرۀ شبرنگ تو ماند شب تارم

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۲
ساقیا ساغرِ دوشینه نَبُرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
گر چنین جلوه نماید رخِ گندموَشِ یار
حاصلِ دنیی و عقبی به جویی نفروشم
اینچنینم که سر زلف تویی سامان کرد
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۳
دفتر دانش ما اشگروان پاک بشست
خیز تا از خط جانانه سودای طلبیم

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۴
ز هجر از پیش یار افغان نمیکردم چه میکردم
غم دل شکوه با جانان نمیکردم چه میکردم
اگر مردانه نقد جان خلاف رأی این و آن
فدای آن شه خوبان نمیکردم چه میکردم

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۵
هوای زلف تو تا جا گرفته در دل من
بجز خیال پریشان نبوده حاصل من
ز حیرت تو نماند مرا محال جواب
اگر بحشر رود پرسشی ز قاتل من
خیال روی توام آرزوست شب در خواب
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۶
در حلقۀ گیسوی تو هر حلقه اسیری
وز نرگس خمار تو هر گوشه خرابی

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۷
در ره بادیه کردیم سراغی تو بسی
واقف از کعبۀ کوی تو ندیدیم کسی
دست بردامن زاهد زدنم عیب مکن
غرقه در بحر زند چنگ بهر خار و خسی

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۸
ای سرمهسای چشم بتان خاک راه تو
صد حلقه دل به حلقهٔ زلف سیاه تو
گر در سر است قتل جهانیت باک نیست
بر پای خود کشم به قیامت گناه تو

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۹
آنقدر مهلتم از هجرده ایجان که بدل
نقشی از صورت زیبای تو تصویر کنم

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۲
مزن تیر بر سینه ام ناتوانی
که دارم ولی ناتوان از جدائی
مشو غایب از دیده یکدم خدا را
که خواهد زتن رفت جان از جدائی

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۳
ریزند خون من آخر خوبان بعربده جوئی
نی نیست جای شکایت کاین است رسم نکوئی
ای داده دل بجدائی تا کی قرین جفائی
سوی صفا نگرانی راه وفا نپوئی
خواهم که بخت مساعد یاری کند بدو چیزم
[...]

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۴
پی تیر نگاهی چند گیرم دامنت زخمی
که آفتهاست در تأخیر و جان بر مرگ مستعجل
خدا را ای خدنگ غمزه تعجیلی که میترسم
کند صید دگر صیاد را از صید من غافل

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸۵
چه مژده بود که باد سحرگهی آورد
هوای شور و طرب بر دلم رهی آورد
دل از سموم حوادث کنون شود ایمن
که رو به سایهٔ آن قامت سهی آورد

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۳
آه از آنروز که در دشت بلا غوغا بود
شورش روز قیامت بجهان برپا بود
خصم چوندایره گرد حرم شاه شهید
در دل دایره چون نقطه پابرجا بود
عرصه دشت چو دیبای منقش از خون
[...]
