گنجور

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - و له ایضا

 

نیست در عالم کسی همتای تو

من بنازم پیش سر تا پای تو

راحت جانی و نور دیده ای

لاجرم در دیده کردم جای تو

شور در فرهاد مسکین افکند

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۴ - خواجوی کرمانی غیبت شیخ سعدی کرد این مدح گفته شد

 

حیات جاودان شد جان سعدی

ز عشق آمد پدید ایمان سعدی

سخنگویان بیفتند از فصاحت

اگر آیند در میدان سعدی

به تیغ نظم چون آفاق بگرفت

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - این شعر در حضور شیخ ابواسحاق بن محمود شاه گفته شد

 

خواجوی دزد کابلی از شهر کرمان می‌رسد

موری است او در شاعری، نزد سلیمان می‌رسد

معنی مبر ای بوالهوس! شاعر ندزدد شعر کس

معنی بکر شاعران از عالم جان می‌رسد

دزدی مکن ای خرده‌دان، کالا ز دزدان کن نهان

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۶ - جواب شیخ سعدی

 

ماه ملایک‌منظری، سنگین‌دلی سیمین‌بری

رشک بتان آزری، جان و دل از من می‌بری

گل شمه‌ای از بوی تو، شب تاره‌ای از موی تو

مه پرتوی از روی تو، در آسمان دلبری

خورشیدروی و مه‌وشی، با لعل همچون آتشی

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - و له ایضا

 

از پردهٔ صبح دوم خورشید تابان می‌رسد

یا در بر صاحبدلان آن راحت جان می‌رسد

در مجلس آزادگان در بزم کار افتادگان

گلبرگ خندان می‌دمد، سرو خرامان می‌رسد

یعقوب بینا می‌شود، دولت مهیا می‌شود

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۸ - جواب شیخ

 

ای ساقی سیمین‌دهن! در ده شراب ناب را

خاکم به باد غم مده، بر آتشم زن آب را

تا چشم خواب‌آلود تو در خواب مستی دیده‌ام

در دیدهٔ بی‌خواب خود دیگر ندیدم خواب را

از آتش تب سوختم، عناب دارد لعل تو

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۹ - و له ایضا

 

تا کی من سرگردان در عشق تو درمانم؟

ای عشق تو در جانم، وی درد تو درمانم!‏

خواهم که به کام دل در پیش تو بنشینم

خواهم که مراد جان از لعل تو بِستانم

از تیغ تو مجروحم گر خود چو سیاووشم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - و له ایضا

 

ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن

بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن

ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح

خاطر منور از می چون آفتاب کن

گر بایدت شراب، بیا خون من بخور

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۱ - و له ایضا

 

ای گل! هزار بلبل بیدل اسیر تست

تنگ شکر خجل ز لب دلپذیر تست

در پیش خاص و عام تمام است و روشن است

شعری که وصف روی چو بدر منیر تست

از عمر خویش برخورد آن کس که در جهان

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - و له ایضا

 

روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار

خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار

از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن

باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!‏

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - و له ایضا

 

من نکنم توبه ز معشوق و می

توبه ز معشوقه و می تا به کی؟

از رمضان گر بجهم روز عید

روزه ی سی روزه گشایم به می

هر که میسر شودش وصل یار

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - و له

 

اگر آن یار یار من باشد

مونس روزگار من باشد

بیم باشد که از میان بروم

اگر او در کنار من باشد

اختیار جهانیان است او

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۵ - و له

 

آن بت که چشم مستش دل‌ها همی‌رباید

خواهم لبش ببوسم، خوش باشد ار برآید

یاقوت شکرینش در خوشاب پوشد

گیسوی عنبرینش بر گل عبیر ساید

نقش و نگار رویش در کارگاه خوبی

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۶ - و له ایضا

 

من آن معشوق می‌خواهم که یار مهربان است او

چه جای جان شیرینم که شیرین‌تر ز جان است او

کنم در دیدگان جایش ببازم سر ز سودایش

بنازم پیش بالایش که چون سرو روان است او

ز رویش از قمر پرسم ز لعلش از شکر پرسم

[...]

حیدر شیرازی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۷ - و له ایضا

 

الا ای سرو نسرین بر! که سنبل بر سمن داری

خطا در طره ی پرچین، حبش گرد ختن داری

ز برگ گل به رنج آیی چرا گل در سمن پوشی

ازین به جامه دربر کن که بس نازک بدن داری

می از لعل تو می نوشم که در مستی شکر بخشی

[...]

حیدر شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode