گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

رغیرتم پوشیده از چشم بدان، خوب مرا

داده جا در پرده دل طفل محجوب مرا

مدعی بر خویش می‌پیچد چو مکتوب از حسد

ناگرفت از دست قاصد یار مکتوب مرا

عکس رویش را زچشم آیینه دل جذب کرد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بود ز روی تو روشن به صد دلیل مرا

که روز هجر تو باشد شب رحیل مرا

ز ناوکت به دلم زخم دیگران به شد

پر خدنگ تو شد بال جبرئیل مرا

دلیل سوختنم روشن است بی دعوی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

آه سحر نتیجه شرر می‌دهد مرا

نخل امید بین که چه بر می‌دهد مرا

خون می‌کند غمت جگرم را هزاربار

تا یک پیاله خون جگر می‌دهد مرا

بیهوشی‌ام به طرز حریفان بزم نیست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

دارد نشان ز طینت مجنون، سرشت ما

از روی هم نوشته قضا، سرنوشت ما

چون دانه دل به خوشه و خرمن نبسته‌ایم

محتاج آبیاری برق است کشت ما

انصاف بین که سوی تو رضوان چو دید، گفت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

گر به خیال در نظر جلوه دهد جیب را

بددلی‌ام ز سایه‌اش، فرض کند رقیب را

رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی

کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را

همچو بنفشه ننگرم هیچ‌طرف در این چمن

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

چیزی نشد معلوم من از صحبت فرزانه‌ها

بر قلب رسوایی زدم زین پس من و دیوانه‌ها

از بیم سیل اشک من نیک و بد روی زمین

تا مردمان چشم خود بیرون شدند از خانه‌ها

گر خود تهیدستم چه شد دستی ندارم بر فلک

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

چو شخص سایه ندیده کسی هلاک مرا

سرشته‌اند به آب حیات، خاک مرا

مرا ز عشق غرض آه دردآلودست

مباش گو اثری آه دردناک مرا

جواب دعوی دشمن بس این که دامن دوست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

نهادی بر سر شوریدگان داغ

زدی بر سر گره سودای ما را

در این بزم از حریفان چشم داریم

که نگذارند خالی جای ما را

نظر بر جامه از برگشتگی‌هاست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

گشته چون آینه روشن دل بی‌کینه ما

تا فتد عکس جمال تو در آیینه ما

غمزه‌ات ناوک بیداد نیاورده به زه

دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه ما

گرمی سلسه عشق ز داغ دل ماست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

داد گلبن در چمن یاد از گل‌افشانی مرا

بلبلان کردند تعلیم غزل‌خوانی مرا

راز من چون نقش پیشانی ز کس پوشیده نیست

از ازل بازست چون آیینه پیشانی مرا

هر طرف هنگامه‌ای گرم است از من همچو شمع

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را

حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را

ملک در موسم گل آروی جام می دارد

چرا چون دیو باید داشتن در شیشه صهبا را؟

به چشم خون‌فشان رفتم ز شهرستان برون روزی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

شب شود روز از خیال عارض جانان ما

شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما

بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار

بت درون پیرهن می‌پرورد ایمان ما

دست ما تا با گریبان پاره‌کردن کرده خو

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

غمش فشانده ز دامن غبار ننگ ترا

کسی چه می‌کند ای دل فضای تنگ ترا

ز بس که تیر ترا صید در نظر دارد

غلط نموده به مژگان پر خدنگ ترا

به رنگ رنگ فغان خواب اختران بستم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

بی‌درد خسته‌ای که به درمان شد آشنا

شوریده آن سری که به سامان شد آشنا

از فیض شانه یافت دل از زلف هرچه بافت

شد مفت خوشه‌چین چو به دهقان شد آشنا

چون بلبل از مطالعه صفحه رخت

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ز ایمان همتی چون آن نگار چین شود پیدا

که از هر چین زلفش رخنه‌ای در دین شود پیدا

ز حسن ساده گل داغ خواهد شد دل بلبل

چو گرد عارض خوبان خط مشکین شود پیدا

چو زلف عنبرافشان صبحدم در باغ بگشایی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟

به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا

به گوش منصفان کافی بود صاحب طبیعت را

اگر در صد غزل یک مصرع رنگین شود پیدا

قیامت باشد آن روزی که خورشید و نگار من

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

منشور خدمت تو رقم شد به نام ما

افکند سایه مرغ سعادت به بام ما

خوش بر مراد هر دو جهان دست یافتیم

کامش برآید آنکه برآورد کام ما

منت‌پذیر شمع چو پروانه نیستیم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

چند باشد دل ز وصل دل‌ربایی بی‌نصیب

چند باشد گوشم از آواز پایی بی‌نصیب

رخ مپوش از من گهِ نظّاره این عیب است عیب

کز سر خوان کریم آید گدایی بی‌نصیب

چند آیم بر سر راه و ز بیم خوی تو

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

شد بهار از توبه‌کردن بایدم اکنون گذشت

می‌رسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟

من که شمع محفل قربم سراپا سوختم

حال بیرون‌ماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟

خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

هرکه امشب می نمی‌نوشد به ما منسوب نیست

پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست

در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است

گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست

سرنوشتم را قضا از بس پریشان زد رقم

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۳
sunny dark_mode