گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

فروغ عارض او یا سپیده سحرست

که رشک طلعت خورشید و طیره ی قمرست

لطیفه ایست جمالش که از لطافت و حسن

ز هر چه عقل تصور کند لطیف ترست

برون ز نرگس پر خواب و روی چون خور دوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ترا که طره ی مشکین و خط نگاریست

چه غم ز چهره ی زرد و سرشک گلناریست

فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت

چه مردمیست که در عین مردم آزاریست

از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

خطی کز تیره شب برخور نوشتست

چه خطّست آن که بس در خور نوشتست

اگرچه در خورست آن خط ولیکن

خطا کردست کاین برخور نوشتست

خطا گفتم مگر سلطان حسنش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست

گر زانک مشک ناب ز چین می شود پدید

صد چین در آن دو سلسله ی مشک فام اوست

مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ز کفر زلفت ایمان می توان یافت

ز لعلت آب حیوان می توان یافت

قدت را رشک طوبی می توان گفت

رخت را باغ رضوان می توان یافت

نقشت صورت جان می توان بست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

از لعل آبدار تو نعلم بر آتشست

زان رودلم چو زلف سیاهت مشوّشست

دیشب بخواب زلف خوشت را کشیده ام

زانم هنوز رشته جان در کشاکشست

هر لحظه دل بحلقه ی زلفت کشد مرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

هنوزت نرگس اندر عین خوابست

هنوزت سنبل اندر پیچ و تابست

هنوزت آب در آتش نهانست

هنوزت آتش اندر عین آبست

هنوزت خال هندو بت پرستست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست

کدام صید که در آرزوی بند تو نیست

نه من به بند کمند تو پای بندم و بس

کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست

ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست

اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست

اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست

ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست

ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت

اگرچه زلف سیاهت زیادت از دوشست

بقصد خون دل من کمان ابرو را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست

چشمم ز غمت چشمه ی یاقوت روانست

آن موی میان تو که سازد کمر از موی

موئی بمیان آمده یا موی میانست

در موی میانت سخنی نیست که خود نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

منزلگه جانست که جانان من آنجاست

یا روضه ی خلدست که رضوان من آنجاست

هر دم بدلم می رسد از مصر پیامی

گوئی که مگر یوسف کنعان من آنجاست

پر می زند از شوق لبش طوطی جانم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست

کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست

کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد

کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست

باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

گفتی از لعل من امروز تمنّای تو چیست

در دلم زان لب شیرین چه تمنّاست که نیست

بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

برمه از سنبل پرچین تو پرچین بگرفت

چه خطا رفت که ابروی کژت چین بگرفت

گرد مشکست که گِرد گل رویت بدمید

یا بنفشه ست که پیرامن نسرین بگرفت

لشکر زنگ ز سر حدّ ختن بیرون تاخت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست

نظری کن که به جانم خطر از بیماریست

حال من نرگس بیمار تو داند ز آنروی

که در او همچو دل من اثر از بیماریست

هر طبیبی که علاج دل بیمار کند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

کفر سر زلف تو ایمان ماست

درد غم عشق تو درمان ماست

مجلس ما بیتو ندارد فروغ

زانکه رخت شمع شبستان ماست

ایکه جمالت ز بهشت آیتیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست

گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر

لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست

فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دلبرا خورشید تابان ذره ئی از روی تست

اهل دل را قبله محراب خم ابروی تست

تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز

شاه هفت اقلیم گردون بنده ی هندوی تست

شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

آن نه رویست مگر فتنه ی دور قمرست

وان نه زلفست و بناگوش که شام و سحرست

ز آرزوی کمرت کوه گرفتم هیهات

کوه را گرچه ز هر سوی که بینی کمرست

مردم چشمم ارت سرو سهی می خواند

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۹