گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۱

 

ظلم ظالم ذخیره‌ایست نکو

که در آخر نصیب مظلومست

ظالم خیره عاقبت چو بخیل

خویشتن زان ذخیره محرومست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

درین‌کتاب پریشان نبینی از تربیتت

عجب مدار که چون حال من پریشانست

هزار شکر که با یک جهان پریشانی

چو تار طرهٔ دلدار عنبرافشانست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

خازن میر معظم راوی اشعار من

آنکه می گوید بلا مفتون بالای منست

راوی شعر منست اما چو نیکو بنگری

راوی اشعار نبود دزد کالای منست

طبع موزون مرا دزدید و چون پرسم سبب

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

رنج بیوقت و مرگ بی‌هنگام

پیشکار وبا و طاعون است

چون کسی بی‌محل به خشم آید

زود بگریز ازو که مجنون است

ساده‌رویی که میل باده کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

منافق آنچنان داند ز تلبیس

که افعال بدش با خلق نیکوست

نمی‌داندکه چشم اهل معنی

صفای مغز را می‌بیند از پوست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

نفس امارهٔ تو دشمن تست

چون شود کشته دوست گردد دوست

تن تو پوست هست و مغز تو جان

مغزت ار آرزوست بفکن پوست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

امید عیش مدار از جهان بوقلمون

که هر دمش چو مخنث طبیعتان رنگیست

ولی تو سخت ازین غافلی که از هر رنگ

بسان مرد مخنث به دامنت ننگیست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

ز عهد مهد تا پایان پیری

ترا هر آنی ای فرزند حالیست

منت سربسته گویم تا بدانی

به‌حد خویش هر نقصی کمالیست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ای دل از جویی که جز احمد کسش‌ میراب نیست

چون شوی سیراب چون میراب خود سیراب نیست

جو چه باشد بحر بی‌پایان که هر یک‌قطره‌اش

صدهزاران لجهٔ ژرفست کش پایاب نیست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

زینگونه که امروز کند خواجه تغافل

گویی خبرش نیست ز فردای قیامت

امروز مگر توبه کند چاره و گرنه

فردا نپذیرند ازو عذر ندامت

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۱

 

ای کعبه به ما از ما نزدیکتری امّا

در چشم شترداران دورست بیابانت

ما زخم مغیلانت مرهم شمریم امّا

بس کس که نهد مرهم بر زخم مغیلانت

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

ذکر خیری که پیش ازین بودت

از تو و رفتگان ملعونت

به دو فتحه فزون و یک یا کم

باد تا روز حشر در کونت

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

چو از نعمت حق شود بنده غافل

خداوند بر وی بلایی فرستد

تو گویی بلا نعمتی هست دیگر

که غافل ز بیمش خدا را پرستد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

آه مظلوم تیر دلدوزیست

که ز شست قضا رهاگردد

گر رسد بر نشان عجب نبود

تیر از آن شست کی رها گردد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت

همه از فضل خداوند میسر گردد

گر چکد نقطه‌ای از کلک تو در بحر محیط

چون سخنهای تو موجش همه‌ گوهر‌ گردد

پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

بخیل چون زر قلبست و پند چون آتش

نه زرّ قلب ز آتش سیاه‌ترگردد

ز حرص مال بخیلا مگو به ترک مآل

از آن بترس که روزیت بخت برگردد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

نفس کافر زنی است زانیّه

که به بیگانه رام می گردد

بسته از روزی حلال نظر

پی رزق حرام می گردد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

آنکه تیز از لطیفه نشناسد

چه خبر از اصول دین دارد

نیست‌ جرمش ز بانگ بی‌هنگام

چکند بینوا همین دارد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

مست کز بول خود وضو گیرد

از چه آن را طهارت انگارد

حال احمق به دوستیست چنانک

بدکند با تو نیک پندارد

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

بیا به خویش به گوهر نصیحتی داری

چو خویشتن نپذیری مگوکه نپذیرد

بسا طبیب که دردی نکو علاج کند

ولیک خود به همان درد عاقبت میرد

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode