گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱

 

چو رستم بیامد به ایوان خویش

نگه کرد چندی به دیوان خویش

زواره بیامد به نزدیک اوی

ورا دید پژمرده و زردروی

بدو گفت رو تیغ هندی بیار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲

 

چو شد روز رستم بپوشید گبر

نگهبان تن کرد بر گبر ببر

کمندی به فتراک زین ‌برببست

بران بارهٔ پیل پیکر نشست

بفرمود تا شد زواره برش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۳

 

بدانگه که رزم یلان شد دراز

همی دیر شد رستم سرفراز

زواره بیاورد زان سو سپاه

یکی لشکری داغ‌دل کینه‌خواه

به ایرانیان گفت رستم کجاست

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۴

 

کمان برگرفتند و تیر خدنگ

ببردند از روی خورشید رنگ

ز پیکان همی آتش افروختند

به بر بر زره را همی دوختند

دل شاه ایران بدان تنگ شد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۵

 

وزان روی رستم به ایوان رسید

مر او را بران گونه دستان بدید

زواره فرامرز گریان شدند

ازان خستگیهاش بریان شدند

ز سربر همی کند رودابه موی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶

 

ببودند هر دو بران رای مند

سپهبد برآمد به بالا بلند

از ایوان سه مجمر پر آتش ببرد

برفتند با او سه هشیار و گرد

فسونگر چو بر تیغ بالا رسید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۷

 

سپیده همانگه ز که بر دمید

میان شب تیره اندر چمید

بپوشید رستم سلیح نبرد

همی از جهان آفرین یاد کرد

چو آمد بر لشکر نامدار

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸

 

بدانست رستم که لابه به کار

نیاید همی پیش اسفندیار

کمان را به زه کرد و آن تیر گز

که پیکانش را داده بد آب رز

همی راند تیر گز اندر کمان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹

 

چنین گفت با رستم اسفندیار

که اکنون سرآمد مرا روزگار

تو اکنون مپرهیز و خیز ایدر آی

که ما را دگرگونه‌تر گشت رای

مگر بشنوی پند و اندرز من

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۰

 

یکی نغز تابوت کرد آهنین

بگسترد فرشی ز دیبای چین

بیندود یک روی آهن به قیر

پراگند بر قیر مشک و عبیر

ز دیبای زربفت کردش کفن

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۱

 

همی بود بهمن به زابلستان

به نخچیر گر با می و گلستان

سواری و می خوردن و بارگاه

بیاموخت رستم بدان پور شاه

به هر چیز پیش از پسر داشتش

[...]

فردوسی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode