عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۴ - در صفت وصال
چنین زیبا نگاری دلستانی
به رعنائی و خوبی داستانی
چنان بر عاشق خود مهربان بود
که گوئی عاشق جان و جهان بود
نبودی با منش جز مهربانی
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
دلا تا چند از این صورت پرستی
قدم بر فرق هستی زن که رستی
غم هر بوده و نابوده تا چند
حکایت گفتن بیهوده تا چند
چو رندان خیز و چابک دستیی کن
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۶ - در زوال وصال و شب فراق
من اندر عیش و بختم در کمین بود
چه شاید کرد چون طالع چنین بود
زناگه بخت وارون بر سرم تاخت
از آن خوش زندگانی دورم انداخت
ز هر سو دشمنانم را خبر شد
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۷ - آگاه شدن عاشق از حال معشوق
چو این ناخوش خبر در گوشم آمد
به صد زاری دل اندر جوشم آمد
جهان آن عیش شیرینم بشورید
مرا زان ماه مهر افروز ببرید
ز درد دوریش دیوانه گشتم
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳۰ - در خواب دیدن عاشق معشوق را
شبی چون شام در فریاد و زاری
به صبح آوردم اندر نوحه کاری
صباحی ناگهانم خواب بربود
زمانی جانم از زاری بیاسود
خرامان آمد اندر خواب نوشین
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳۱ - پیغام فرستادن عاشق بمعشوق
الا ای باد عنبر بوی مشکین
ندیم و مونس عشاق مسکین
شفا و راحت هر دردمندی
دوا و چارهٔ هر مستمندی
علاج سینهٔ دل خستگانی
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳۲ - مناجات
چه کم گردد خدایا از خدائیت
چه نقصان آید اندر پادشائیت
که گر بیچارهای کامی بیابد
دلافگاری دلارامی بیابد
خداوندا اگر چه دورم از یار
[...]
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳۳ - در خاتمهٔ کتاب
به بهتر طالع و فرخندهتر فال
دوم روز رجب در نون الف ذال
به نظم آوردم این درد دل ریش
به هر کس باز گفتم قصهٔ خویش
دو هفته هفتصد بکر از عماری
[...]
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
تهمتن چو بگشاد شلوار بند
به زانو در آمد یل ارجمند
عمودی برآورد هومان چو دود
بدان سان که پیرانش فرموده بود
چنان در زه...رستم سپوخت
[...]