گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - صفت محمد نایی

 

لحن نای محمد نایی

ارغنونی بود به تنهایی

چون به سر نای او درافتد دم

شاد گردد دلی که دارد غم

نغمه او چو جان بیفزاید

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - صفت عثمان خواننده

 

باز عثمان عندلیب آواز

کرده از قول جادویی آغاز

دست زد چون به خفچه ایقاع

بگذراند ز اوج چرخ سماع

بانگ ناگه چو بر سرود زند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - صفت علی نایی

 

از دگر سو علی به نغمه نای

دل برانگیزد ای شگفت ز جای

دارد از جنس جنس دمدمه ها

آرد از نوع نوع زمزمه ها

می زند نای و تنگ می جوشد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - صفت اسفندیار چنگی

 

چنگ اسفندیار چنگی باز

با دل و جان ز عیش گوید راز

راست گویی هزار دستانیست

مجلس از لحن او گلستانیست

خوش زن و خوش سرود و خوش قواد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - صفت کودک جعبه زن

 

جعبه کودک خویش دلکش

راه اشکر همی سراید خوش

چون فرو راند زخمه بر جعبه

هر که بشنید گرددش سغبه

یک زمانی سماع گرم کند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی

 

زرور از بربط بدیع نوا

برکند لحظه ای به لحن هوا

باربد زخم و سرکش آوازست

شادی افزای و رنج پردازست

زان نواها که او تواند زد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی

 

پری خوش خط ار به رنگ رباب

رانده جمع مطربان همه آب

قمری مجلسی است و بلبل بزم

بشکفاند نوای او گل بزم

کرد جعد سیاه مرغولان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال

 

بانو آن نادر جهان بسرود

حمله آورد بر بریشم رود

از بر آواز در سر افکندست

به گلو مقنعه در افکندست

گفتمی هست دختر لرزان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۲ - صفت ماهوک رقاص

 

ماهوک در میان چو در گردد

مجلس از خرمی دگر گردد

طقطق پای او چو برخیزد

شادی و لهو در هم آمیزد

بس نشاطی و مجلسی طیبی است

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - طیبت

 

طیبتی می کنم معاذالله

از پی خرمی مجلس شاه

شاعر آری چنین بود گستاخ

که بگوید سخن به نظم فراخ

چون از آن مجلس بهشت آیین

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

دیده گر در فراق خون بارد

حق او هم تمام نگزارد

با غمش هیچ بر نیارم دم

گر جهان بر سرم فرود آرد

در وفا داشتنش جان بدهم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای دوست به امّید خیالت هر شب

این دیده‌ی گرینده نخسبد ز طرب

در خواب همت نبیند ای نوشین‌لب

بی‌روزی‌تر ز من که باشد یا رب

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
sunny dark_mode